تو بازار شهر قدم میزد و دستفروشا نگاه میکرد نگاهش به یه اویز شکوفه گیلاس افتاد ایستاد و بهش خوب نگاه کرد اون اویز قبلا هم دیده بودش و خوب میدونست که کی بهش داده
«ببخشید چنده این اویز؟»
پیرزن با لبخندی که چشماشو تبدیل به حلال کرد جواب داد
« 20 سکه نقره پسرم برای همسرت میخوای؟»
«ام خب برای خودم میخوام بگیرم راستیت»
پیرزن لبخندشو حفظ کرد اویز رو ورداشت تمیزش کرد و تو دستش گذاشت کیسه سکه رو گرفت و ادامه داد
«این اویز خیلی خاصه باعث زندگی جاودانه میشه و باعث میشه به عشق حقیقیت برسی!»
«ممنونم ازتون روز خوبی داشته باشید»«اومدی؟بیا دمنوش گل بابونه درست کردم بیا یکم بخور»
جیوون نفس عمیقی کشید کنار جین نشست و اویز شکوفه گیلاس رو کف دست جین گذاشت
«همون اویزی که نامجون برات گرفته بود تو بازار یکی دیگه مثلشو دیدم برات خریدم!»
جین نگاهی به اویز کرد تلخندی زد
جیوون لبخندی زد دستشو پشت کمر جین کشید
«پاشو دیگه اه احساسی بازی در میاری بگو ببینم نقشه ات برا امشب چیه؟»
جین دستی به صورتش کشید
«بچه ها یکم دیگه میان میگم بهتون»
نامجون عصبی تو اتاقش راه میرفت بازوش کمی تیر میکشید ده روز از شورشی که اتفاق افتاده بود گذشته و هنوز سرنخی پیدا نکرده بود
وزیر اعظم سری تکون داد«وقتتو نمیگیرم فرمانده کیم این یه مشخصاتی از نجاری هست که اون نقاب شبح سیاه رو درست کرده و تعمیرش کرده برو پرس و جو کن ببین چه خبره سعی کن زودتر این گروه گیر بندازی تا بیشتر از این به خاندان سلطنتی اسیب نزدن!»
نامجون کاغذ کاهی تا شده رو از وزیر گرفت و باز کرد خوند سری تکون داد
بعد از کلی گشتن و پرس و جو کارگاهشو پیدا کردن ولی انگار دیر رسیده بود نامجون از مردی که دارو گیاهی میفروخت پرسید
«ببخشید اقای جونگ نیستن؟ یه کار چوب داشتم میخواستم بدم به ایشون برای تعمیر»«نگفتن چه روستایی؟اخه کارم ضروریه!»
«نه چیزی نگفتن گفت کارمم طول میکشه حالا حالا ها نمیام»
«فهمیدم ممنون از کمکتون»
نامجون کاغذ تو دستشو مشت کرد عصبی برگشت که ی پسر نوجونی بهش خورد و یه پاکت کاغذ مهر موم شده جلو پاش افتاد
نامجون به اسم خودش که روش نوشته شده بود اخمی کرد«برای منه؟»
به مومش نگاه کرد اخمش پر رنگ تر شد
«میدونستن که من میام بازار دنبالش میگردم از همه چی خبر دارن یعنی کی پشت ماجراست؟»
«امکان.ن نداره..امپراطور اینکارو...نه نه مطمئنم درست نیست ولی لعنتی مهر سلطنتی داره نمیشه جعلش کرد!فکر کنم جین راست میگفت امپراطور از اون چیزی که فکر میکردم کثیف تره یعنی خواهر جین بعدش کلی دختر دیگه بعد قحطی و کمبود اب شیوع طاعون همش..از قبل برنامه ریزی امپراطور بود که مردم بمیرن و از جمعیتشون کم بشه که راحت تر زندگی کنه؟ شیطانم اینکارو نمیکنه!»
YOU ARE READING
𝐒𝐀𝐌𝐔𝐑𝐀𝐈 | NJ [Completed]
Hayran Kurgu.侍⚔. کیم نامجون رهبر قبیله ناگائو و کیم سوکجین رهبر قبیله ایگا دو سامورایی قهار که اجدادیانشون باهم نبرد میکردند و برتری خودشون رو ب هم ثابت میکردند البته با کشتن رهبر اون یکی قبیله ...ولی چی میشه که سحرگاه روز نبرد کیم نامجون شرط کشتن سامورایی رو...