ماگ های امریکانو رو روی میز گذاشت و توی سکوت سنگینی که فضا رو پر کرده بود بین یونگکی و جونگین نشست.
- ممنون عزیزم.مرد زمزمه کرد و به غیر از اون، حرف دیگه ای گفته نشد.
این اولین بار بود که یونگکی به عنوان دوست پسر سونگمین سر یه میز باهاشون نشسته بود و با اینکه سؤالهای زیادی داشتن، ولی هنوز برای پرسیدنش احساس راحتی نمیکردن. هرچند یک نفر از این قاعده مستثنا بود و درست روبروی یونگکی، در حالی که نون تستش رو میجوید، با چشم های مرموزش بهش زل زده بود و طوری معذبش میکرد که حتی نمیتونست سرش رو بلند کنه.
ماگش رو از روی میز برداشت و خواست جرعه ای از قهوهی داخلش بنوشه که درست همون لحظه مینهو تصمیم گرفت با بدترین سوال، سر صحبت رو باز کنه.
- خب دیشب چطور بود؟ خوش گذشت؟با سوالش قهوه توی گلوی یونگکی پرید و بلافاصله به سرفه افتاد. فلیکس با چشم های گشاد به هیونگش نگاه کرد و در حالی که جونگین به سختی داشت جلوی خندهش رو میگرفت، تنها واکنش سونگمین این بود که چند بار به پشت دوست پسرش زد و وقتی مطمئن شد حالش خوبه، نگاه بی تفاوتش رو به مینهو دوخت.
- عالی و رویایی!
- تعریف کن. چهجوری بود؟
- چیشو تعریف کنم؟ سایز دوست پسرمو که نمیخوای بدونی؟سونگمین کاملا جدی و بدون اینکه حالت صورتش عوض شه گفت و زبون یونگکی بند اومد. اون چی داشت میگفت؟! شوخی بود دیگه نه؟! نمیدونست باید بخنده یا گریه کنه. همزمان هم میخواست از خجالت آب شه و بره توی زمین و هم بعد از قهقههی جونگین خندهش گرفته بود. در همون حال نگاه فلیکس با ناباوری بین سونگمین و یونگکی در چرخش بود و پرسید.
- شما دوتا دیشب باهم...
- به حرف هاش توجه نکن! همچین چیزی نیست!یونگکی بلافاصله همراه با تکون دادن دستاش توی هوا جواب داد و با گیجی به دوست پسرش که برگشت که حالا با چشمهای درشت شده و سرزنشگر بهش خیره شده بود.
- چرا دروغ میگی؟ نکنه پشیمونی و میخوای همهشو انکار کنی؟جواب سونگمین حتی بیشتر گیجش کرد. چرا داشت تظاهر میکرد شب قبل بینشون اتفاقی افتاده؟! چقدر دوست پسرش بازیگر خوبی بود و خبر نداشت!
چند بار پلک زد و بهش خیره شد اما بازم درکش کرد. هرچند اگه دوست پسرش دلش میخواست باهاشون شوخی کنه، مسئلهای نبود؛ میتونست همراهیش کنه... با خندهی مصنوعی، بازوی پسر رو نوازش کرد.
- اخه فکر نکنم لازم باشه جزییات رابطهمون رو کسی بدونه.فک فلیکس پایین افتاد و حتی جونگینی که تا الان سونگمین رو جدی نگرفته بود هم از پشتی صندلی جدا شد.
- الان دارین جدی صحبت میکنین؟!
سونگمین خودش هم انتظارش رو نداشت یونگکی انقد سریع باهاش دست به یکی بشه. دلش میخواست شکمش رو بگیره و بخنده ولی به یه لبخند بسنده کرد و سرش رو برگردوند. در حالی که بین دو تا نون تست تخم مرغ میذاشت، سرش رو تکون داد و لقمه رو سمت دوست پسرش که میدونست برای خوب خوردن زیادی معذب شده گرفت. جواب داد:
- چرا فکر کردی جدی نیستیم؟!
- چجوری ساکتت کرد که صدات در نیومد؟ تو موقع ارضا شدن صداهای عجیب غریبی از خودت در میاری!
YOU ARE READING
Myday President
Fanfiction━' Fan fiction: Myday President ━' Genre: Canon (real life), Romance, Smut ━' Couple: Seungmin x Young k ━' Author: SinPi ────────────────── - در حال آپ - خلاصه: کیم سونگمین، عضو استری کیدز، ایدل موفقیه که گرایشش رو از همه حتی اعضای گروهش مخفی کرد...