Part 18

101 21 19
                                    

نیم ساعت آینده به صحبت های مختلف مثل نحوه شکل گیری احساسشون، سوال های منیجر راجع به برنامه های آینده یونگ‌کی و چیز های متفرقه گذشت و کماکان فضای گرم تری بینشون شکل گرفت که هر دو احساس راحتی بیشتری میکرد.
در نهایت بعد از گذر این زمان، منیجر باهاشون خداحافظی کرد و دو نفر رو توی کافه تنها گذاشت. بعد از رفتنش تا چند لحظه با لبخند معنی داری فقط به هم نگاه کردن و سونگمین اول از همه زیر خنده زد و پرسید:

- خانواده منطقیه اما چرا گفت اعضای گروه هم نفهمن؟

- ایده ای ندارم. یعنی، شاید میترسه دهن لق بازی در بیارن؟

- درسته احمقن؛ ولی نه دیگه در این حد!

هردو خندیدن و پسر کوچیکتر سرش رو با تاسف تکون داد و به یه سمت دیگه نگاه کرد. هرچند با افتادن نگاهش به منظره‌ای که درست چند متر اون طرف‌تر جلوی چشم‌هاش در حال رخ دادن بود خنده‌ش آروم آروم محو و به لبخند تلخی تبدیل شد.
وقتی یونگ‌کی این تغییر حالت ناگهانی چهره‌ی سونگمین رو دید رد نگاهش رو دنبال کرد به دختر و پسری پشت میز کنار پنجره رسید که لب هاشون روی هم بود و همدیگرو میبوسیدن. بازو های پسر با امنیت دور بدن دختر پیچیده و دختر توی بغل پارتنرش مچاله شده بود.

نگاهش رو از اون زوج گرفت و دوباره به سونگمین نگاه کرد، حالا میتونست حدس بزنه نگاه پر از حسرت دوست پسرش به چه دلیله. حسرت یه بوسه‌ی بدون ترس و آزادانه، توی هر مکانی که دلشون خواست...

بعد از چند لحظه خیره نگاه کردن بهش، دستش رو روی میز جلو‌ برد و آروم روی دست‌ سونگمین گذاشت و وقتی پسر نگاهش رو دوباره بهش داد با لبخند مهربونی بهش زل زد. بدون اینکه دستش رو ول کنه از پشت میز بلند شد و پسر رو هم بلند کرد و با خودش سمت سرویس بهداشتی همون طبقه برد. به محض اینکه داخل رفتن، یونگ‌کی در رو همراه با هل دادن و چسبوندن سونگمین به در بست و لب هاشون رو روی هم کوبید.

به لحظه نکشیده دست‌های سونگمین دور گردن مرد حلقه شد و یونگ‌کی با گرفتن زیر رون های پسر کوچیک‌تر بلندش کرد و بین خودش و در گیرش انداخت. عمیق و با اشتیاق لب های پسرک رو مکید و اونقدر بوسیدش تا صدای ناله‌ی خفه‌ش رو از ته گلوش بشنوه.

وقتی هردوشون نفس کم آوردن، سرش رو عقب برد و توی فاصله‌ی کم بینشون به چشم های خمار دوست پسرش زل زد و نفس نفس زنان نزدیک لب‌های خیس و متورمش زمزمه کرد:

- تو هر وقت هم که بخوای ببوسمت هرجایی هم باشیم یه راهی براش پیدا میکنم.

سونگمین کنجکاو بود بدونه، مردش نمیدونست با این کارهاش داره اون رو به چه حالی میندازه یا میدونست و عمدا میخواست دیوانه‌ش کنه. در هرصورت، انگشت های سونگمین لا به لای موهای مرد فرو رفت و با نفس های بریده بریده پیشونی‌هاشون رو به هم چسبوند و با لحن کشداری صداش زد:

Myday PresidentWhere stories live. Discover now