Part 29 (smut warning)

59 9 0
                                    

سرش داشت از فکرایی که به سرش میزد درد میگرفت و کمی بعد با دستی که جلوی چشماش قرار گرفت و دیدش رو تاریک کرد نفسش بند اومد و لحظه بعد با تمام وجودش داد کشید... با سرعتی باور نکردنی دستای روی صورتشو کنار زد، با وحشت پرید و توی یه چشم به هم زدن یه متر از شخص پشت سرش فاصله گرفت.
   
⁃    سونگمین... سونگمین... عزیزم منم!

یونگ‌کی که خودش هم به خاطر ترسیدن سونگمین هل خورده بود با دستپاچگی گفت و بلافاصله سمتش رفت. شونه‌‌هاش‌رو گرفت و با نگرانی به صورتش نگاه کرد که با وجود دیدنش بازم رنگ‌پریده بود و بدنش عین بید میلرزید!
   
⁃    معذرت میخوام! معذرت میخوام! نمیخواستم بترسونمت!

تند تند عذرخواهی کرد و محکم توی بغل گرفتش. هرچند سونگمین به عقب هلش داد. درحالی که هنوزهم زانوهاش سست بود به سختی روی پاهاش ایستاد و یه دستش‌رو روی قلبش گذاشت.
   
⁃    عقلتو از دست دادی؟! داشتم سکته میکردم!!!

سونگمین بدون اینکه صداشو کنترل کنه گفت و یونگ‌کی یه بار دیگه بهش نزدیک شد.
   
⁃    ببخشید... نمیدونستم میترسی! فکر کردم خودت حدس بزنی من پشت‌سرتم. واقعا معذرت میخوام سونگمین!

پسر کوچیکتر چشم غره‌ای به یونگ‌کی که صادقانه شرمنده و مضطرب نگاهش میکرد رفت و نفسشو بیرون فوت کرد. هرچند اینبار به دوست‌پسرش اجازه داد توی آغوشش بگیره و چشماشو برای چند لحظه راحت کردن خودش بست.
   
⁃    منو آوردی وسط جنگل! هیچکی اینجا نیست! حتی آنتن پریده! بعد خودت معلوم نیس کجایی یهویی از پشت چشممو میگیری... با چه منطقی فکر کردی نمیترسم!
   
⁃    معذرت میخوام... نمیدونستم انقدر زود میرسی. واقعا نمیخواستم بترسونمت.

سونگمین نفس عمیق کشید و هیچی نگفت. یونگ‌کی حلقه‌ی دستاشو دور بدن سونگمین حلقه کرد و حین نوازش موهاش آروم گفت:
   
⁃    اخه وسط روز... از چی انقد ترسیدی عشقم؟
   
⁃    حالا مقصر منم که ترسیدم؟!

سونگمین گفت و با اخم سرش رو عقب برد.
   
⁃    البته که نه... عزیزم... تقصیر من بود... ببخشید.

بین هر مکثش گونه‌ی سونگمین رو بوسید و پسر که با همین چند تا بوس نرم‌تر شده بود، بعد از اخرین معذرت خواهیش سرشو کمی کج کرد و عذرخواهیش‌رو با بوسه‌ای روی لبای یونگ‌کی قبول کرد. وقتی سرش‌رو عقب برد لبخند بالاخره جای نگرانی رو روی صورت یونگ‌کی گرفت و دستشو روی کمر سونگمین حرکت داد.
   
⁃    قلبت آروم شد؟
  
⁃    شد.
   
⁃    منو بخشیدی؟
   
⁃    بخشیدم.

لبخند یونگ‌کی قبل از سوال بعدیش پررنگتر شد و گفت:
   
⁃    حالا اجازه هست چشماتو بگیرم؟

Myday PresidentWhere stories live. Discover now