Part 19

36 13 1
                                    


جان با عجله به اداره برگشت. به جز خودش، فقط چند مامور دیگه که مشغول نوشتن گزارش‌ها بودن دیده می‌شدن.

کیفش رو روی میزش گذاشت و فورا به سراغ کامپیوترش رفت. صدای فشرده شدن کلیدهای کیبورد در گوش‌هاش پیچید. دنبال پرونده‌ای می‌گشت که قبلا روش کار کرده بود.

اگر حرفی که ییبو بهش زده بود درست باشه، اون دو تا پسر توی پرونده‌ی قبلی جان ثبت شده بودن. نمی‌دونست اگر این اطلاعات درست از آب دربیان باید چه کار کنه؛ اما می‌دونست که یه سر نخی به‌دست میاره. شاید بتونه باهاش بنک رو قانع کنه تا بذاره شخصا با اون دو پسر حرف بزنه. یا حتی شاید بتونه با این مدارک اون پسرا رو تهدید کنه که از تیغه‌ی سرخ حرفی بزنن. با اینکه چنین ایده‌ای کاملا غیراخلاقی به‌نظر می‌رسید، اما ممکن بود کارساز باشه.

ممکن بود اون بتونه اطلاعاتی از تیغه‌ی سرخ به‌دست بیاره که هیچ کس دیگه‌ای نتونسته. در این صورت، دیگه جون کسی توسط تیغه‌ی سرخ به‌خطر نمی‌افته.

اما وقتی تونست پرونده رو پیدا کنه، با حقیقت رنجاننده‌ای روبه‌رو شد.

چکیده‌ی پرونده خیلی خلاصه شده بود و شامل هیچ‌کدوم از جزئیاتی که جان در اون ذکر کرده بود، نمی‌شد. صرفا نوشته شده بود که اقدام به خودکشی در اثر فشار روانیِ ایجاد شده توسط هم‌سالان اون پسر بوده. هیچ حرفی از اینکه قلدری کردن بقیه باعث این اقدام شده، زده نشده بود.

جان می‌تونست جوشش عصبانیت رو در رگ‌هاش احساس کنه. چطور تونسته بودن همچین کاری انجام بدن؟ دستانش رو مشت کرد. از جا بلند شد تا به دفتر بنک، که در بخش انتهایی اداره قرار گرفته بود، بره.

لوهان دید که جان با عجله از کنارش گذشت. «جان؟ داری چی کار می‌کنی؟» جان اون و سوالش رو نادیده گرفت. لوهان ابروهاش رو در هم کشید. وقتی که دید جان بدون در زدن درب دفتر بنک رو باز کرد و با عصبانیت وارد شد، نگرانیش اوج گرفت.

دلش می‌خواست از شدت استرسی که جان داشت بهش تحمیل می‌کرد موهای خودش رو دونه دونه از جا بکنه. امکان داشت با این کاراش اخراج بشه! فورا از جا پرید تا جان رو دنبال کنه و نذاره جان کاری که تصمیم به انجامش گرفته بود رو به پایان برسونه. اما وقتی جلوی دفتر بنک رسید، با دیدن چیزی که مقابلش بود خشکش زد.

«این دیگه چه کوفتیه؟!» جان صداش رو بلند کرد و دستانش رو روی میز بنک کوبید. جان هیچ وقت احساسات زیادی از خودش بروز نمی‌داد. معمولا در سکوت خشمش رو سرکوب می‌کرد و تلاش می‌کرد تا شرایط رو تحمل کنه. همیشه فقط تحمل می‌کرد. اما الان که کسی گزارش اون رو دستکاری کرده بود، گزارش اولین پرونده‌ای که روش کار کرده بود، گزارشی که براش کلی زحمت کشیده بود و برای کامل کردنش دست به انجام چه کارهایی که نزده بود، فقط خدا می‌دونست که چقدر خونش به جوش اومده.

Your MaskWhere stories live. Discover now