_جیمین اتفاقی وارد یه کلیسا شد یه مجسمه توجهش رو جلب کرده بود نزدیکش رفت
_با دقت بهش نگاه میکن یهو یه صدایی می شنوه
_جیمین تو اینجا چیکار میکنی
_اا تهیونگ تو کی امدی
_همین تازه چرا به مجسمه خیره شدی
_این مجسمه خیلی عجیب
_به این فکر کن چرا مجسمه مریم مقدس خونی این خیلی عجیب
_چی عجیب
_این مجسمه خونی تو کلیسا چیکار میکن
_مثل اینکه شیطان ها دارن زیاده روی میکنن
-منظورت چیه
-اول مردم دیونه این روستا روح یه زن با لباس قرمز کلیسا بعدش هم این مجسمه بعد دیگه معلوم نیست چه بلایی سر این روستا بیاد این دیگه واقعا شوروشو در اورده
-نمی تونی بفهمی هدفش از این کارش چیه
-نمی. دونم. جیمین نمی دونم چطوری از اون دروازه فرار کرده باید میکشتمش نه اینکه تبعیدش کنم
-تهیونگ نگران نباش پیداش میکنیم
-امیدوارم
-جونگ کوک تو کجا بودی
-هیونگ
-ببینم حالت خوبه
-جونگ کوک. یونگی رو بغل کرده بود
-هیونگ من دیدم مردم این روستا یه دختر بچه رو زنده زنده سوزندن
-نمی خواد بترسی من پیشتم سوجین پیشت هوسوک هم پیشت قرار بود شیطان رو نابود کنیم
-می دونم. هیونگ من سر قولم هستم
_خوبه حالا تعریف کن ببینم چی شده
-دیشب یه صدایی شنیدم که داشت اهنگ. می خوند من رفتم نزدیکش یه زن با یه لباس بلند قرمز دیدم
-سوجین که با تعجب داشت به کوک نگاه میکرد
-مطئنی خیالاتی نشدی
-تو حرفم رو باور نمیکنی
-نه
-چی
_سوجین تمومش کن ببینم چی میگه
_باشه یونگی
-بگو
-بعدش صدای مردم روستارو شنیدم دیدم داد میزنن میگن که این بچه رو بسوزونید اون فرزند شیطان بعدش
بیخیال شدم رفتم دنبال دختر لباس قرمز نزدیکش رسیدم بهش گفتم اتفاقی افتاده فقط میگفت کمک کن رفتم نزدیک تا قیافه شو ببینم برگشت بهم گفت تو به کمک نیاز دارم میخوای همراه من بیایی من گفتم نه بعدش ترسناک شد افتاد دنبالم داشتم ازش فرار میکردم پاهام لیز خورد افتادم پایین به تپه ای رسیدم اونجا چند تا زن دیدم یکی از اونا امد نزدیکم لباس هاشو دراورد و روی پاهام نشست بهم گفته بود که بهش بچه بدم بعد من هلش دادم و فرار کردم اون زن داد میزد میگفت تو به من بچه میدی من اونو به شیطان میدم بعد یکی دست منو کشید اصلا شبیه ادم های روستا نبود اسمش کیم تهیونگ بود اون کمکم کرد
YOU ARE READING
eternal darkness
Random_ قبل از هرچیزی باید بدونی شیطان همه رو فریب میده پس نباید بهشون اعتماد کنی _اما اون شیطان اون واقعا اونطور که در موردش تو کتاب انجیل گفته شده نبود _اون فرق داشت اون از جونش گذشت تا روستارو نجات بده اما این پایان ماجرا نبود!! کاپل اصلی: تهکوک یون...