part11: غار قدیمی

19 5 1
                                    

*انچه گذشت

-یعنی انقدر براتون بی اهمیت که یه نفر مرده

_شما فرزندان شیطان هستین افردا بگیرنشون و بسوزنید شون

-اگه یه قدم دیگه بیایین جلو میفرستمتون جهنم !!!

-تهیونگ تو لوسیفری

-اره

*زمان حال (کلیسا ساعت 10.30 صبح)

-ازکجا باید مطمئن شیم که به ما اسیب نمیزنی

-با عصبانیت به سوجین نگاه میکن

-من اگه میخواستم بهتون اسیب بزنم میزاشمت زنده زنده بسوزنتون

_درست میگی

-جیمین امد نزدیک

-دوست من درست پادشاه جهنم ولی نمیزاره به کسی اسیب برسه ما خودمون هم نمی دونستیم قراره همچین اتفاق وحشتناکی بیوفته

-اگه میخواین خودتون بقیه کار هارو انجام بدین ما جلوتونو نمیگیریم

_نه بهتره شما باشین از اونجا که تو لوسیفری میشه رو کمکت حساب کرد

-خب پس بیایین جنازه رو برسی کنیم

_ جیمین با ناخون هاش پارچه رو برید

_یونگی با تعجب به جیمین نگاه کرد

_صبر کن تو خون اشامی

_اره مشکلش چیه

_هیچی

-من نمی تونم باور کنم یه خون اشام با لوسیفر وایی باور نکردنی

_سوجین اروم باش

_من ارومم جونگ کوک

_این روستا واقعا محل شیاطین هرچند یه 25 سالی هست که اینطوری

_جیمین اخر پارچه رو برید و وقتی از صورت راهبه رو دید ترسید

_یا مسیح

-جیمین چی شده

_بیا خودت ببین تهیونگ

_تهیونگ پارچه رو کنار زد و صورت خورد شده راهبه رو دید

_وایی این امکان نداره

_همه دور جسد جمع شدن

_سوجین دوتا دستاشو روی دهنش گذاشت

_ه خدای من

_این چطور ممکن

_چه بلایی قراره سر این روستا بیاد

-جونگ کوک دست تهیونگ رو گرفت

_تهیونگ بهم بگو که کی انقدر بی رحم که این کارو کرده چطوری شکستش بدیم تهیونگ تو لوسیفری پس حتما می دونی چیکار کنی تهیونگ لطفا بگو

_کار امودوسیاس

_یعنی میگی امودوسیاس این کارو کرده

_اره کار اون

eternal darkness Donde viven las historias. Descúbrelo ahora