_سوجین
-جونگ کوک چیزی شده
-اره
_عکس رو از جیبش دراورد و به سوجین داد
-میخوام این عکس رو چک کنی
-این عکس شبیه عکسی که پیدا کردم
_اره ولی یه چیزیش عجیب
-چه چیزی
_بالای این عکس رو ببین نوشته یتیم خونه ادوسیاس و اگه به سمت راست دقت کنی دوتا چشم میبینی
-اره راست میگی ولی اینو از کجا پیدا کردی
-برجی که وسط روستاست
-اها تو کاراگاه باهوشی هستی جونگ کوک
-ممنونم
-خواهش میکنم به یونگی گفتی
-اره
_باشه پس من چکش میکنم میرم لپتابم رو بیارم
_باشه
-چند دقیقه گذشت و سوجین با لپتاب امد و روی کاناپه نشست جونگ کوک یونگی و هوسوک هم پیشش امدن
_رزا خوابیده بود و داشت خواب عجیبی میدید
_یهو باترس از خواب بیدار میشه و جیغ میزن
-رزا حالت خوبه
-پدر
_سموئل رزا رو بغل کرد
_چیزی نیست رزا من پیشتم
-پدر من خواب خیلی بدی دیدم
-میتونی بهم بگی خوابت چطوری بود
-یه شیطان بود نمی تونستم صورتش رو ببینم فقط بهم تو بزودی قراره قربانی بشی و چیزی به اونروز نمونده امد نزدیکم بعدش از خواب بیدار شدم
-سموئل حرف تهیونگ رو یادش امد
(بزودی قراره دخترت قربانی بشه پدر سموئل)
_اون راست میگفت
-چی پدر
-هیچی دخترم بگیر استراحت کنم به ماری میگم پیشت بخواب
-اتفاقی افتاده
-هیچی نشده فقط بابا باید یه سر بره یه جایی زود میام
_تهیونگ سه ساعت سرت تو اون کتاب هنوز هیچی پیدا نکردی بیا برگردیم خونه
-باید بفهمم ادوسیاس چرا تو. این روستا حکومت میکن لعنتی تمام سرنخ هاشو پاک کرده و هیچ. ردی به جا.نزاشته اه باید میکشمتش
_با عصبانیت کتاب توی دستش رو با اتیشی از کف دستش میومد رو اتیش زد و کاغذ پودر شد
-تهیونگ نیازی به خشونت نبود
-صدای در امد
-تهیونگ سرشو بلند کرد
-عالی شد سموئل اینجاست
KAMU SEDANG MEMBACA
eternal darkness
Acak_ قبل از هرچیزی باید بدونی شیطان همه رو فریب میده پس نباید بهشون اعتماد کنی _اما اون شیطان اون واقعا اونطور که در موردش تو کتاب انجیل گفته شده نبود _اون فرق داشت اون از جونش گذشت تا روستارو نجات بده اما این پایان ماجرا نبود!! کاپل اصلی: تهکوک یون...