*انچه گذشت
_از اون اینه بیابیرون
_امودوسیاس دیگه بهت چی گفت
_من دیگه میرم ارباب
_هی صبر کن
_تهیونگ بین تو و امودوسیاس چه خبره
_خب اون
-چرا بدون اینکه به من بگی اسم کسی که توی لیست نبود رو کشتی
-من عاشقتم تهیونگ همه اون کار هارو بخاطر تو انجام دادم
-متاسفم لیلیت ولی من هیچ حسی بهت ندارم تو رو به به دورترین نقطه از جهنم تبعید میکنم
-داری میگی امودوسیاس لیلیت...
-اره
_این غیر ممکن
*حال (امودوسیاس 8.00 am)
-هیونگ من یه چیزی تو کتابخونه هوسوک پیدا کردم
-چه چیزی
_بیا تابهت نشون بدم
-چی شده
-هوسوک هیونگ
-چه اتفاقی افتاده
_بهتره بیایی تو کتابخونه خودت ببینی
_یونگی جونگ کوک هوسوک رفتن تو کتابخونه
-جونگ کوک عکس از زیر کتاب در اورد و اول به هوسوک نشون داد
عکس یه بزی بود که به طور وجیحی کشته شده بود و خیلی ترسناک بود_هوسوک هیونگ این بز رو تو اینطوری کشتی
_هوسوک عکس رو گرفت و ترسید و خیلی تعجب کرد
_این چیه جونگ کوک این عکس از کجا امده
_زیر یکی از کتاب هات بود تو این کارو کردی
_من نکردم قسم میخورم
_یونگی عکس رو گرفت
_بدش به من ببینم
_یا مسیح هوسوک این چیه
_یونگی باور کن من نمی دونم این عکس چیه قسم میخورم کار من نبوده
_سوجین وارد اتاق شد
_چه خبره اول صبحی شلوغش میکنید
_خودت بیایی نزدیک میفهمی
_سوجین نزدیک امد
_یونگی روبه سوجین کرد
_جونگ کوک این عکس رو زیر یه کتاب پیدا کرده
_ایگووو هوسوک. این کار تو بوده
-باور کنید من اصلا شکار نمی کنم من نمی دونم این عکس از کجا امده
_هیونگ از تهیونگ بپرسیم
_تهیونگ
-من با جونگ کوک موافقم یونگی اون حتما می دونه این عکس چیه چرا امده اینجا
KAMU SEDANG MEMBACA
eternal darkness
Acak_ قبل از هرچیزی باید بدونی شیطان همه رو فریب میده پس نباید بهشون اعتماد کنی _اما اون شیطان اون واقعا اونطور که در موردش تو کتاب انجیل گفته شده نبود _اون فرق داشت اون از جونش گذشت تا روستارو نجات بده اما این پایان ماجرا نبود!! کاپل اصلی: تهکوک یون...