عروس شیطان1 :part16

12 2 7
                                    

*انچه گذشت

_از اون اینه بیابیرون

_امودوسیاس دیگه بهت چی گفت

_من دیگه میرم ارباب

_هی صبر کن

_تهیونگ بین تو و امودوسیاس چه خبره

_خب اون

-چرا بدون اینکه به من بگی اسم کسی که توی لیست نبود رو کشتی

-من عاشقتم تهیونگ همه اون کار هارو بخاطر تو انجام دادم

-متاسفم لیلیت ولی من هیچ حسی بهت ندارم تو رو به به دورترین نقطه از جهنم تبعید میکنم

-داری میگی امودوسیاس لیلیت...

-اره

_این غیر ممکن

*حال (امودوسیاس 8.00 am)

-هیونگ من یه چیزی تو کتابخونه هوسوک پیدا کردم

-چه چیزی

_بیا تابهت نشون بدم

-چی شده

-هوسوک هیونگ

-چه اتفاقی افتاده

_بهتره بیایی تو کتابخونه خودت ببینی

_یونگی جونگ کوک هوسوک رفتن تو کتابخونه

-جونگ کوک عکس از زیر کتاب در اورد و اول به هوسوک نشون داد
عکس یه بزی بود که به طور وجیحی کشته شده بود و خیلی ترسناک بود

_هوسوک هیونگ این بز رو تو اینطوری کشتی

_هوسوک عکس رو گرفت و ترسید و خیلی تعجب کرد

_این چیه جونگ کوک این عکس از کجا امده

_زیر یکی از کتاب هات بود تو این کارو کردی

_من نکردم قسم میخورم

_یونگی عکس رو گرفت

_بدش به من ببینم

_یا مسیح هوسوک این چیه

_یونگی باور کن من نمی دونم این عکس چیه قسم میخورم کار من نبوده

_سوجین وارد اتاق شد

_چه خبره اول صبحی شلوغش میکنید

_خودت بیایی نزدیک میفهمی

_سوجین نزدیک امد

_یونگی روبه سوجین کرد

_جونگ کوک این عکس رو زیر یه کتاب پیدا کرده

_ایگووو هوسوک. این کار تو بوده

-باور کنید من اصلا شکار نمی کنم من نمی دونم این عکس از کجا امده

_هیونگ از تهیونگ بپرسیم

_تهیونگ

-من با جونگ کوک موافقم یونگی اون حتما می دونه این عکس چیه چرا امده اینجا

eternal darkness Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang