part4 : کلیسای خونینین 2

24 6 5
                                    

_تهیونگ این یعنی رسما اینجا جسد میزارن تا پوسیده بشه!؟؟؟؟

_اره

_فاک هی صبرکن کجا میری

(روستای امودوسیاس 4.45 صبح)

-نزدیک ساعت 5 صبح بود جونگ کوک از خواب بیدار شده بود رفتش بیرون روستا وقتی داشت درو باز میکرد
سوجین هم بیدار شده بود

-جایی میری

-جونگ کوک با صدای سوجین پریده بود و از دیدن سوجین شوکه شده بود

-سوجین تو کی بیدار شدی

-یه ده دقیقه ای هست این وقت ساعت کجا میری

-دارم میرم روستا رو چک کنم

-منم همرات میام

- نمیشه

-چرا نمیشه می خوام بیام

-چون خطرناک

-برام مهم نیست منم میام

_تو دیونه ای دختر هی چیکار میکن

-سوجین دست جونگ کوک رو میگیره و باهاش میره بیرون درهم اروم میبنده

_بریم

-جونگ کوک به دختر نگاه میکن و اهی میکشه و پشت سرش راه میره.

_بعد از کلی راه رفتن به یه جایی رسیدن که خیلی ترسناک بود .

_سوجین باترس به اطراف نگاه کرد و صدای زوه های گرگ میومد سوجین بزاق رو قورت داد و روبه جونگ کوک کرد:

-جونگ کوک دقیقا کجا داریم میریم!!

-دنبالم بیا

-بعد از چند دقیقه به کلیسای عجیبی رسیدن کلیسا خیلی ترسناک بود بزرگ بود سنگش خیلی تاریک بود همین طور

_سوجین یه کلیسا نگاه کرد و گفت :

-خب از ظاهرش معلومه که ترسناک

-اره بیا بریم داخل

-هیی جونگ کوک صبر کن

_تهیونگ سعی میکرد با قدرتش قفل در  کتاب خونه کلیسا رو باز کن جیمین به تهیونگ نگاه میکن و ترس  وجودش رو فرا گرفته بود شونه های تهیونگ رو لمس میکن :

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

_تهیونگ سعی میکرد با قدرتش قفل در کتاب خونه کلیسا رو باز کن جیمین به تهیونگ نگاه میکن و ترس وجودش رو فرا گرفته بود شونه های تهیونگ رو لمس میکن :

eternal darkness Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang