part21

3 0 0
                                    

-یونگی داشت توی سالن خونه هوسوک قدم میزد هوسوک هم هرچی به جونگ کوک زنگ میزد برنمیداشت

-هوسوک چی شده جواب نمیده

_هوسوک به سوجین نگاه میکن و میگه

-نه برنمیداره

-یهو در باز میشیه و جونگ کوک با سموئل رزا میاد داخل

_یونگی سریع میاد پیش جونگ کوک سوجین و هوسوک هم میرن پیش سموئل و رزا

-پدر سموئل حالتون خوبه

_جونگ کوک توی عوضی کجا بودی

-هیونگ تهیونگ جونمون رو نجات داد

-چی

_اره تهیونگ نجاتمون داد

_سموئل شروع به حرف زدن میکن

-اون شیطان واقعا نجاتم داد

_جیمین به جونگ کوک نگاه میکن و میگه

_جونگ کوک الان تهیونگ کجاست؟

-نمیدونم جیمین گفت میره یه چیزی رو چک کن

-لعنتی توهم گذاشتی بره

-نمیزاشت همراهش برم

-من باید برم دنبالش

_یونگی بازوی جیمین رو میگیره

-جیمین صبر کن تو. نباید بری

-دوست من اون بیرون من نباید برم پیشش

-یونگی جیمین رو حل میده

-دیونه شدی اون بیرون خطرناک هیچ میدونی الان مردم این روستا نرمال نیستن میخوای بمیری

-تهیونگ دوست من من باید برم کمکش

-اون پادشاه جهنم میتون از پس خودش بر بیاد نیازی نیست بری

-چرا انقدر برات مهم

-چون نمیخوام اتفاقی برات بی افته

-جیمین از حرف یونگی شوکه میشه

_یونگی از این حرفش خجالت میکشه و سریع میره توی اتاق

-جیمین هم همراهش میره

-تهیونگ داشت اطراف رو چک. میکرد که یه خون روی. تنه درخت جذبش کرده بود رفت نزدیک تر و به اون خون دست زد فهمید که تازه هست چشماشو بست و دستش رو روی تنه درخت گذاشت و یه چیزی رو حس کرد یه فرد بیگناهی که توسط جن ها کشته شد و صدای اون مرد توی گوشش میپیچید و چشماشو باز کرد و به زنگ زرد کمرنگ. تغیر کرد و بعد به حالت عادی برگشت و با خودش گفت
_اون اینجا بود

_صدای عجیبی توجه اش رو جلب کرده بود وقتی به اطراف نگاه کرد یه موجو شیطانی رو دید و نور سیاه کف دستش به او موجود ضربه زد اون موجود سرش از بدنش جدا شد و خون از کله اش فوران میکرد و. افتاد زمین اون سر اون موجود رو گرفت و..

_شما شیطان ها چرا انقدر بدردنخور هستین حدث میزدم لیلیث این کارو با شما کرده باشه احمق های پست فهرت

-دوباره اون صدا امد

-لیلیث بیا بیرون میدونم اونجایی

*بلند شد و کله رو پرت کرد پشت بوته ها

_اون شیطان از پشت بوته ها بیرون امد و با چشمای قرمز رنگ و لب های خونین به تهیونگ نگاه کرد

_اون شیطان از پشت بوته ها بیرون امد و با چشمای قرمز رنگ و لب های خونین به تهیونگ نگاه کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-سلام تهیونگ عزیزم بالخره دیدمت

_تهیونگ با اخم به لیلیث نگاه کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

_تهیونگ با اخم به لیلیث نگاه کرد

_فکر میکردم تورو تا ابد تو اون گودل اتش زندانی کردم نمیدونستم انقدر باهوشی که تر اونجا زنده بیایی بیرون

*لیلیث میخنده

_هه هه هه فکر میکنی من نمی تونم کاری رو که میخوام انجام بدم هرچی باشه تو ابلیسی تهیونگ پادشاه جهنم منم جزو شیطان هایی هستم که مثل تو. تردد شده هستن

_ساکت شو ترد شدن من به تو هیچ ربطی نداره تو چطوری از اون گودال خراب شده فرار کردی!!!

eternal darkness Where stories live. Discover now