*(امودوسیاس خونه سموئل 11.30 p. M)
_رزا به پدرش نگاه کرد که داشت از در میرفت بیرون
-پدر کجا داری میری
-رزا دخترم
_دستاشو روی پاهای رزا گذاشت
_بله پدر
-ازت میخوام هر صدایی که شنیدی از خونه بیرون نری باشه
_پدر ولی چرا
-همینجا بمون اصلا ازخونه بیرون نرو حتی کوچیک ترین صدایی هم شنیدی اهمیت نده
_ولی اگه اون صدا به من حمله کن چی
_در اتاقت رو قفل کن و دعای که بهت یاد دادم رو بخون بابا زود میاد خونه
_باشه پدر هرچی شما بگین
-دختر خودمی
_سموئل دست دخترش رو بوسید و از خونه بیرون رفت
_تهیونگ داری کجا میری
-دارم میرم لیلیث رو پیدا کنم
_تهیونگ اون معلوم نیست کجا خودشو غایم کرده
-بالخره که خودش رو نشون میده
-تهیونگ فکر. میکنی لیلیث به حرفت گوش میده ؟ اون بدتر میکن
_ایندفعه دیگه باید بکشمش
-تهیونگ صبر کن
-جیمین دست تهیونگ رو گرفت
-تهیونگ اون هرکاری میکن تا تورو بدست بیاره اون عاشقت میفهیمی
-میدونم براهمین میخوام بکشمش
-تهیونگ
_لیلیث همین الان بیا بیرون یا بهتره بگم امودوسیاس بیا بیرون
_یکی از همدست هاش امد بیرون
_ارباب
-واقعا فکر کردین می تونید منو دست بندازین
_این راهی که خودتون انتخاب کردین قربان
_من شمارو تبعید کردم چون از دستورات من سرپیچی کردین الان هم نمی دونم چطوری از اون دروازه فرار کردین بهم بگو چطوری اون دروازه رو باز کردین
_بشکن زد و از کف دستش اتش بیرون امد
وگرنه همینجا سرتو قطع میکنم
_اینو باید خودتون از رئیس بپرسین
_این حرفو زد سریع فرار کرد
_هی صبر کن
VOUS LISEZ
eternal darkness
Aléatoire_ قبل از هرچیزی باید بدونی شیطان همه رو فریب میده پس نباید بهشون اعتماد کنی _اما اون شیطان اون واقعا اونطور که در موردش تو کتاب انجیل گفته شده نبود _اون فرق داشت اون از جونش گذشت تا روستارو نجات بده اما این پایان ماجرا نبود!! کاپل اصلی: تهکوک یون...