part10: جنازه راهبه

22 5 6
                                    

_چشماشو بازکرد و دید دستاش بسته است و هرچی سعی میکرد بازشون کن نمی شد

_لعنتی

_یونگی شروع به صحبت کرد

_تلاش نکن نمی تونی بازشون کنی

-دید که چهار نفر روبه روش ایستادن

_شما دیگه کدوم خری هستین همین الان دست منو باز کنید

_خب چرا این روستارو نفرین کردی

-شما چی دارین میگین اشتباه گرفتین من شیطان نیستم

_هیونگ این خود شیطان بود من دیدم با نیروی سیاهی که از دستش میومد اون جن رو نابود کرد

-باور کنید من شیطان نیستم

-سوجین سلیب رو اورد

-هی بااون میخوای چیکار کنی

-با این قراره بفرستم به همون جهنمی که تعلق داری

-هه فکر کردی میتونی منو با این نابود کنی

-جیمین سریع درو باز کرد

_ه تهیونگ

-جیمین تو اینجا چیکار میکنی

_چی شد

-همه باتعجب به جیمینی که میرفت پیش تهیونگ نگاه میکردن

-ولش کنید

_چی تو

-تو

_هیونگ تو اینو میشناسی

-یونگی تو این پسر رو از کجا میشناسی

-واو تو این پسر رو میشناسی

-خب اتفاقی بهش برخورد کرده بودم

-یونگی جیمین بهم نگاه کردن

-مهم نیست به جیمین نگاه کرد

-تو همدست این شیطان بودی نکنه توهم شیطانی

-دیونه شدی این اون شیطانی که فکر میکنید نیست

-چه فایده داره اون انسان نیست

-اره انسان نیست ولی اون شیطانی که فکر میکنی هم نیست

-به جونگ کوک با عصبانیت نگاه کرد

_هی تو من دوباره تورو نجات دادم اخرش هم منو اوردی اینجا اسیر کردی بعد بهم تهمت میزنی که من ادوسیاسم تو واقعا ادم نمک نشناسی هستی

_جونگ کوک احساس پشیمونی میکرد

-هیونگ ازادش کن اون ادم بدی نیست منو دوبار نجات داده

_بسیار خب بازش میکنم

-یونگی رفتم سمتش و دستاشو باز کرد

_اخیش ازت ممنونم

-خب حالا بهم بگو کی هستی

-من اسم کیم تهیونگ

-خب تهیونگ تو انسان نیستی پس بگو چه موجودی هستی

eternal darkness Where stories live. Discover now