_چشماشو بازکرد و دید دستاش بسته است و هرچی سعی میکرد بازشون کن نمی شد
_لعنتی
_یونگی شروع به صحبت کرد
_تلاش نکن نمی تونی بازشون کنی
-دید که چهار نفر روبه روش ایستادن
_شما دیگه کدوم خری هستین همین الان دست منو باز کنید
_خب چرا این روستارو نفرین کردی
-شما چی دارین میگین اشتباه گرفتین من شیطان نیستم
_هیونگ این خود شیطان بود من دیدم با نیروی سیاهی که از دستش میومد اون جن رو نابود کرد
-باور کنید من شیطان نیستم
-سوجین سلیب رو اورد
-هی بااون میخوای چیکار کنی
-با این قراره بفرستم به همون جهنمی که تعلق داری
-هه فکر کردی میتونی منو با این نابود کنی
-جیمین سریع درو باز کرد
_ه تهیونگ
-جیمین تو اینجا چیکار میکنی
_چی شد
-همه باتعجب به جیمینی که میرفت پیش تهیونگ نگاه میکردن
-ولش کنید
_چی تو
-تو
_هیونگ تو اینو میشناسی
-یونگی تو این پسر رو از کجا میشناسی
-واو تو این پسر رو میشناسی
-خب اتفاقی بهش برخورد کرده بودم
-یونگی جیمین بهم نگاه کردن
-مهم نیست به جیمین نگاه کرد
-تو همدست این شیطان بودی نکنه توهم شیطانی
-دیونه شدی این اون شیطانی که فکر میکنید نیست
-چه فایده داره اون انسان نیست
-اره انسان نیست ولی اون شیطانی که فکر میکنی هم نیست
-به جونگ کوک با عصبانیت نگاه کرد
_هی تو من دوباره تورو نجات دادم اخرش هم منو اوردی اینجا اسیر کردی بعد بهم تهمت میزنی که من ادوسیاسم تو واقعا ادم نمک نشناسی هستی
_جونگ کوک احساس پشیمونی میکرد
-هیونگ ازادش کن اون ادم بدی نیست منو دوبار نجات داده
_بسیار خب بازش میکنم
-یونگی رفتم سمتش و دستاشو باز کرد
_اخیش ازت ممنونم
-خب حالا بهم بگو کی هستی
-من اسم کیم تهیونگ
-خب تهیونگ تو انسان نیستی پس بگو چه موجودی هستی
YOU ARE READING
eternal darkness
Random_ قبل از هرچیزی باید بدونی شیطان همه رو فریب میده پس نباید بهشون اعتماد کنی _اما اون شیطان اون واقعا اونطور که در موردش تو کتاب انجیل گفته شده نبود _اون فرق داشت اون از جونش گذشت تا روستارو نجات بده اما این پایان ماجرا نبود!! کاپل اصلی: تهکوک یون...