قسمت نهم

17 10 4
                                    

بوی بدی بود.بوی آهن آلات،فاضلاب و چوب.بیش از حد گرم بود.می تونستم احساس کنم عرق چطور از خط ستون فقراتم به پایین سر می خورد.

پس هوشیار شده بودم.حتی یادم نمی اومد چه بلایی به سرم اومده بود.ولی می تونستم حرکت محکم دستی رو روی گونه م احساس کنم.که در آخر با سیلی سنگینی که روی گونه م خوابوند چشم هام رو با وحشت باز کردم و تا می تونستم هوا به دهانم کشیدم.

مرد درشت هیکلی بود.مو هاش رو به طور کامل تراشیده بود و روی دو زانو خم شده بود.

_خوبه..اینم زندست.

هنوز گیج و منگ بودم.چون تصویرش جلوی چشم هام پیچ و تاب می خورد.

_می گی چیکار کنیم؟

_دهن اون یکی رو باز کن.به قیافه ش نمی خوره خیلی سر و صدا کنه.

یعنی فقط من نبودم؟پلک هام حسابی سنگین بود.کمی بعد،متوجه شدم سمتی از سرم گرم تره،چیزی هم روی صورتم خشک شده بود.حسی شبیه به همون سفیدک های دور دهان یا قِی های دور چشم بود.

_خون..
_اوه،لازمه دهن این یکی رو هم ببندیم؟

_دیوونه شدی؟رئیش گفت میخواد باهاش حرف بزنه.
بالاخره تونستم چشم هام رو باز کنم.اول نور کور کننده ای به چشم هام تابید،اما بعد،تونستم به نور فضای بسته ای داخلش بودیم عادت کنم.

ناباورانه چشم هام رو دور و اطرافم چرخوندم.انبار بود.چیزی درست مثل زاغهء مهمات.پر از اسلحه،از بمب و کلت دستی گرفته تا وینچستر و چند تا آر پ جی غولپیکر.
من واقعا..اونجا چیکار می کردم؟یک سری حدسیات داشتم.اما به نظر نمی اومد انقدر بی پروا و بی ملاحظه عمل کنن.

به سختی لب باز کردم_اینجا..اینجا کجاست؟

مرد دیگه ای،که بیش از حد هم لاغر بود،بهش نزدیک شد.قیافه ش در کمال تعجب کره ای بود.چشم های کشیده ی بادومی شکل و مو هایی لخت که تمام پیشونی ش رو پوشونده بود.

دستش رو روی همون بخش گرم سرم قرار داد و تکونش داد.دردش دندون هام رو به مور مور انداخته بود.

_این رو باش..چطوری هم وطن؟
_تو دیگه.. کی هستی؟

_بهت نمی خورد انقدر سوال بپرسی.البته همین کنجکاوی هات فرستادت اینجا.

_چرا فقط جوابش رو نمی دی؟

مرد کره ای با ابرو هایی بالا رفته،به سمت صدای غریبه ای که از سمت مخالفم شنید،چرخید و پوزخندی زد.ایستاد و قدم به قدم سمتش رفت.وقتی دستش رو از روی زخم شقیقه ام برداشت تازه تونستم نفس بکشم.

_چرا فکر کردی باید بهتون جواب پس بدم؟

بالاخره تونستم به طور واضح ببینم.به سمت اون مرد چرخیدم.اون هم مثل من،دست هاش پشتش بسته شده بود.ولی انگار اوضاعش از من مساعد تر بود.مو ها قرمز و مواجی داشت،با یک صورت پر از کک و مک و عینکی گرد و شفاف.

• 𝗖𝗵𝗲𝗿𝗿𝗶𝗲𝘀 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝗨𝗞 • ᵛᵐⁱⁿDonde viven las historias. Descúbrelo ahora