وقتی صدای جیغ تهیونگ بلند شد یونگی آب دهنش رو قورت داد و به طبقه بالا خیره موند.
اون دوتا داشتن سکس میکردن؟؟
اون عوضی داشت با پسر کوچولوش سکس میکرد؟؟عصبی از جاش بلند شد که بره و یقه جئون رو بگیره و و وضعیت رو عوض کنه و خودش کوک رو بکنه ولی وسط راه یقه اش گرفتار دستی شد و به بالا کشیده شد.
با اخم به اون سنجاب که از خودش قد بلندتر و هیکلی تر بود خیره شد.
به چه جرعتی بلندش کرده بود؟تو هوا دست و پا زد و تقلا میکرد که خودش رو از دست اون عوضی آزاد کنه ولی اون؟
اون زورش خیلی بیشتر از یونگی بود....؛ عوضی منو بزار زمین اههه ولم کن همین حالا.
هوسوک لبخندی به چموش بازیای گربه اش زد و براید استایل بغلش کرد و به سمت در رفت و رو به نامجین گفت:
*آقایون بهتره تا وقتی که کارشون تموم میشه از اینجا رفته باشید وگرنه فکر نکنم به دست جونگکوک زنده باشید.و به سمت ماشینش حرکت کرد تا دو کلمه با اون گربه وحشی نما صحبت کنه.
نامجون پوزخندی به جینی که به سمت در میرفت زد و دستش رو دور گردنش انداخت و در گوشش پچ زد.
&عام میخوام باهم صحبت کنیم.جین عصبی چشم غره ای به نامجون رفت و کفشش رو لگد کرد.
»خفه شو تا نکردمت کیم.نامجون پوزخندی زد و گونه جین رو طولانی بوسید و به سمت در فرار کرد.
& چشم خانوم کیم.جین مسخ شده به روبه روش خیره شد و بعد گذشت چند ثانیه لبخندی زد و دستش رو روی گونه اش گذاشت و به دنبال نامجون افتاد.
_پسر من؟
دردونه من؟
کوچولوی من؟
نمیخوای حرف بزنی باهام ؟تهیونگ لج کرده پشتش رو به جئون کرد و شیرتوت فرنگیش رو نوشید.
امشب قرار بود هیونگ هاش به خونشون بیان تا برای نقشه ای که دیروز نتونستن بکشن فکری کنن ولی تهیونگ؟
اون فسقلی هنوزم باهاش قهر بود و هیچ حرفی نمیزد.
عصبی پوفی کشید و پاشو روی پاش انداخت و چشم غره ای به تهیونگ رفت که سیلی رو تحویل گرفت!+ پرو شدی به من چشم غره میری ارهه؟؟
دیشب کی بهت داد بدبخت؟؟؟جونگکوک دستش رو روی گونه اش گذاشته بود و با تعجب به تهیونگ نگاه میکرد.
نمیدونست چی شد ولی خشمش فوران کرده بود و الان تهیونگ با چشم های اشکی بهش نگاه میکرد._ارکیدم... ببخشید نفهمیدم چی شد اصلا متوجه نشدم عصبیم کرد خوشگلم...
تهیونگ مظلوم سرش رو پایین انداخت و به جئون رو نداد و به میز مقابلش خیره شد.
نیم ساعت گذشته بود و همه دور هم جمع شده بودن و ولی صحبتی انجام نمیشد چون تهیونگ اروم یه گوشه نشسته بود و جئون نازش رو میکشید.
YOU ARE READING
"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"
Fanfictionخب میریم که داشته باشیم: یه پسر ۲۴ ساله و به شدت کیوت و ساده دلمون که به خاطر هوش بالاش موفق میشه موسیقی رو داخل دانشگاه تدریس کنه ولی دردسر همه جا هست و صد در صد برات مشکل ساز میشه. از اون طرف قلدر وحشی و زرنگی رو داریم که به خاطر شرایطش چندوقته تر...