|هیولا|

3.8K 496 337
                                    

هیکل برهنه‌ی مرد رو دید که درست لبه‌ی استخر ایستاده و داره بدون هیچ مشکلی به شاگردهاش، دریل تمرین رو توضیح می‌ده

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هیکل برهنه‌ی مرد رو دید که درست لبه‌ی استخر ایستاده و داره بدون هیچ مشکلی به شاگردهاش، دریل تمرین رو توضیح می‌ده. بدون اینکه به نتیجه‌ی کارش فکر کنه، به مرد نزدیک شد، کف دست‌هاش رو به کتفش فشار داد و با پاش ضربه‌ای به پشت زانوش کوبوند تا مرد رو توی آب پرت کنه؛ اما برخلاف نقشه‌ی توی ذهنش، یاغی از جاش تکون نخورد… زورش نرسید!

با وجود حرصی که داخل رگ‌های بدنش به‌جای خون در جریان بود، یک‌لحظه ترس و وحشت مثل یک نسیم از بدنش رد شدن و تنش رو لرزوندن. چشم‌های هفت نفر به‌یک‌باره میخ پسربچه‌ی آدمی شدن که نابخشیدنی‌‌ترین کار ممکن رو انجام داده! انگار که قابیل، هابیل رو کشته و آدم، ریشه‌ی درخت سیب رو سوزونده.

آب دهنش رو قورت داد، مردمک‌های لرزونش برگشتن و آروم گرگ وحشی رو تماشا کردن و ضربان‌های قبلش، تپش جا انداختن. یاغی بدون اینکه نگاه از پسر حرصی‌شده و عصبی نیمه‌برهنه‌ای که جلوش ایستاده، بگیره؛ بلند و رسا گفت: «جکسون، گرم کن تا برگردم.»
- بله مربی!

هم‌زمان نگاه از پسر تازه‌وارد مونعنایی گرفتن و دیگه تهیونگ نتونست بقیه‌اش رو متوجه بشه. همه‌چیز در چند ثانیه اتفاق افتاد؛ انگشت‌های داغ مرد دور بازوش حلقه شدن و گرما و حرارت گرگ، پوست و گوشت و استخونش رو تجزیه کرد و سوزوند‌. بدنش همراه قدم‌های بلند مرد کشیده شد و پسر نفس‌کشیدن رو از یاد برد.

وارد اتاق ریکاوری شدن و یاغی با بستن در ورودی، تن تهیونگ رو سخت به در کوبید و نفسش رو محکم روی صورت پسر خالی کرد. با لحنی که خالی از صبر، حوصله و مملو از گرمای عصبانیت بود، خروشید:
«کی تموم می‌شی از جلوی چشم‌های من؟ قرار نیست از رو بری؟ تا کجا می‌خوای تن به هر کاری بدی؟ ها!»

جرئت خرج‌نشده‌ی تهیونگ، با تموم دردی که درون ستون فقراتش بابت کوبیده شدنش تحمل می‌کرد، با یادآوری لمس‌شدن حیثیت و غرورش توسط انگشت‌های حریص و بی‌شرم مرد، از چشم‌هاش بیرون اومد و با بغض چنبره‌زده داخل گلوش گفت:
«پست‌ترین و خودخواه‌ترین موجودی هستی که به عمرم دیدم! از هیولا هم پست‌تری! تو... چکار کردی؟ خدای من... چطور می‌تونی این‌قدر عوضی باشی؟ مگه چقدر ازت کم می‌شه تا کمتر عوضی باشی؟ حتماً باید نشون بدی که چقدر می‌تونی هیولا باشی؟»

In The Colour Of AcaciaWhere stories live. Discover now