|In The Colour Of Acacia|
____________تهیونگ پلکی زد و بعداز کمی مکث جواب داد:
«اگر تو بهم یاد بدی، دلم میخواد یاد بگیرم.»گوشهی لب گرگ بالا رفت، دندهی ماشین رو کم کرد و بدون نگاهکردن به پسر گفت:
«ترجیح میدم کارهای بهتری یادت بدم.»- مثل چی؟
گرگ زبون خیسش رو با مکث روی پیرسینگ وسط لبش کشید و بهطرف پسر برگشت. با لحنی خمار، درحالیکه شیطنت و خماری از پلکهای یخیرنگش که به پایینتنهی پسر خیره شده بودن، میبارید؛ لب زد:
«مثل همون کاری که دیشب انجام دادیم!»- هین!
تهیونگ هولکرده، بیشتر از قبل پاهاش رو توی بغلش جمع کرد و پرسید. گرگ سرعت ماشین رو به حداقل رسوند، در جواب پسر فرمون رو چرخوند و در ادامهی حرفش گفت:
«بازیکردن من با بدنت و نالهکردن تو.»بین لبهای پسر فاصله افتاد و تنها صدایی که از بینشون بیرون اومد، صدای سکسکه کردنش بود. چشمهای گرگ خندیدن و با لذت به گونههای رنگگرفتهی پسر نگاه کرد. خجالتدادن پسر با کلمات کثیفش داشت تبدیل به عادت موردعلاقهاش، بعداز گاز گرفتنش میشد!
سرش رو نزدیک برد و همزمان دو طرف صورت گرگرفتهی تهیونگ رو توی دست گرفت، فشارشون داد و بعداز اینکه اونها رو جلو کشید، دندونهاش رو توی گونهی سرخشدهی پسر فروکرد.
تهیونگ ترسیده از خمشدن مرد روی صورتش، رهاکردن رانندگی و سوزش توی گونهاش، جیغ خفیفی زد و درحالیکه ناخنهاش رو توی عضلات ورزیدهی ساعد مرد فرو میکرد، گفت:
«آیی... یاغی...»صداش بهخاطر سکسکه میشکست. گرگ فرمون رو رها کرد تا توی محور خودش بچرخه و بعد ماشین رو نگه داشت. سرش رو کمی عقب کشید و نگاه ترسیدهی پسر رو نگاه کرد. لیسی به دندونهاش زد، با شیفتگی به رد دندونهاش روی گونهی پسر نگاه کرد و گفت:
«مثل بره توی چنگال گرگی.»
YOU ARE READING
In The Colour Of Acacia
Fanfic- این گرگ یاغی شغالصفت، زیادی برای تو رام و دستپروردهست که اینقدر جنم پیدا کردی؛ وحشیم نکن تهیونگ. - وحشیت هم کاری به کارم نداره یاغی. - زخمات این رو نمیگن! - بوسههات چی؟ 𝗡𝗮𝗺𝗲: In The Colour Of Acacia 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: Sport, Romance, Smut, S...