|سبز|

3.3K 498 781
                                    

|In The Colour Of Acacia|____________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

|In The Colour Of Acacia|
____________


- عزیزم یه‌ذره آروم‌تر!

از شونه‌های یونگ‌می گرفته بود و تنش رو از پسر آروم‌خوابیده روی کاناپه دور می‌کرد. بعداز اینکه وارد واحد یاغی شده بود، تن آروم‌گرفته‌ی پسر مو فرفری رو لابه‌لای ملافه‌های تخت گرگ وحشی پیدا کرده بود؛ درحالی‌که باز هم تی‌شرت سایز بزرگ مرد رو به تن داشت و به‌غیر از شلوارکی کوتاه، چیزی پاش نکرده بود.

بنابراین بدون اینکه تهیونگ رو بیدار کنه، با متانت تمام پسر رو به خونه‌ی مشترک یونگ‌می و مینگیو آورده بود و برای امنیت بیشتر، تصمیم داشت شب رو پیششون بمونه.

یونگ‌می ناراضی از بی‌خبری و دور شدنش از برادرناتنیش، اخمی کرد و درحالی‌که ناخن‌های بلندش رو داخل گوشت تن آلفاش فرو می‌کرد، غرید:
«دستت رو بکش ببینم! تهیونگ پیش تو چکار می‌کنه؟ ها؟»

- آروم باش تا برات توضیح بدم عزیزم.

هیونگ‌شیک بدون توجه به سوزش ناخن‌های دختر، زیر گوشش زمزمه کرد و بعد پرسید:
«مینگیو کجاست؟»

دختر عصبی از طفره‌رفتن‌های مرد، گاز محکمی از ساعد آلفا گرفت که انگشت‌های مرد رو دور شونه‌اش شل کرد و قیافه‌اش رو کمی توی هم فروبرد.

- بحث رو برای من نپیچون! دارم می‌گم نصفه‌شب برادر من، اون هم توی لباس‌های یه آدم غریبه، توی بغلت چکار می‌کنه!

هیونگ‌شیک دختر رو توی بغلش چرخوند و تنش رو بین بدنش چفت کرد. لب‌هاش رو نرم روی پوست خوش‌بوی گردن دختر عصبی گذاشت و بینیش رو داخل خرمن موهای شلخته‌اش فروکرد. با صدایی بم و خسته روی پوست دختر، درحالی‌که مست رایحه‌اش شده بود، لب زد:
«روز راحتی نبوده ملکه! بذار انرژیم رو از بوی تنت بگیرم و بعدش تا فردا بهت جواب پس می‌دم سرورم.»

تمام حس‌های تن دختر با حس لمس‌های مرد روی گردنش بیدار شد که با شل‌شدن زانوهاش، لعنتی به هورمون‌های زبون‌نفهمش فرستاد و در حین اینکه اجازه داده بود تا آلفای سلطنتی تنش رو بین بازوهاش نگه داره و سرش رو داخل گردنش فروکنه، با همون صدای تخسش غرید:
«همین‌ الان بگو!»

In The Colour Of AcaciaWhere stories live. Discover now