|In The Colour Of Acacia|
____________بعداز اینکه پسر خوابآلود رو به خونهاش و مینگیو رسوند، پیش هیونگشیک برگشت تا به وظیفهی اصلیش رسیدگی کنه؛ کمککردن به رهبر یکشبهای که باید سریعترین عروسی تاریخ حکومت رو برگزار میکرد.
حالا بعداز تمام دوندگیها، کنار رهبر یکشبه ایستاده و هموناندازه که چشمانتظار اومدن عروس به جایگاهه، منتظر دیدن سبز کبودش بعداز نداشتن یک شبانهروزهاشه.
خرخری توی گلو کرد و با حرص به ورودی مسیر پیادهروی عروس نگاه کرد. هیونگشیک با شنیدن صدای خرخر توی گلوی رفیقش، دستش رو داخل جیب شلوارش فروکرد و جوری که گرگ بشنوه، زمزمه کرد:
«اگر اون در رو با چشمهات سوراخ کنی هم اون دو تا قرار نیست قبلاز روانی شدنمون بیان...»یاغی زیرچشمی به خونسردی ظاهری مرد نگاه انداخت و با تلخی گفت:
«برای چی تهیونگ رو بهعنوان همراه عروس انتخاب کردی تا الان دلم بخواد با دندونهام جلوی اینهمه آدم، گردن یه پادشاه دیگه رو پاره کنم؟»- من نکردم، یونگمی کرد؛ من هم باهاش موافقم. تصمیم درست این بود که وجود تهیونگ رو بین اینهمه گرگ توجیه کنه؛ مگه اینکه بخوای با جفت بودنتون توجیهش کنی.
یاغی غرولندی کرد و تقریباً زیر گوشهای تیزشدهی آلفای رهبر غرید:
«تصمیم درست به چپم؛ میخوام همهی مهمونها رو بدرم!»- صبر داشته باش!
- تو داری؟
آلفای رهبر هیسی کشید و عاجزانه رو به در ورودی که تهیونگ و یونگمی قرار بود دست در دست هم از اون وارد بشن، نالید:
«نه!»نفس عمیقی کشید و تلاش کرد تا در برابر مهمونهایی که ذرهای به حضورشون اهمیت نمیداد، مقتدر به نظر برسه؛ برخلاف گرگ وحشی که برای ورودی خرخر میکرد و اهمیتی به نگاههای خیرهای که روی خودش حس میکرد، نمیداد.
یاغی دکمهی کت تک اورسایزی که بدون پیرهن زیرش پوشیده بود رو باز کرد، پیرسینگ لبش رو زبون زد و با تمسخر گفت:
«زنذلیلترین آلفای رهبر تاریخ!»
YOU ARE READING
In The Colour Of Acacia
Fanfic- این گرگ یاغی شغالصفت، زیادی برای تو رام و دستپروردهست که اینقدر جنم پیدا کردی؛ وحشیم نکن تهیونگ. - وحشیت هم کاری به کارم نداره یاغی. - زخمات این رو نمیگن! - بوسههات چی؟ 𝗡𝗮𝗺𝗲: In The Colour Of Acacia 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: Sport, Romance, Smut, S...