|قهر و آشتی|

4.2K 532 978
                                    

|In The Colour Of Acacia|____________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

|In The Colour Of Acacia|
____________

جمع‌شده دور میز چوبی گردویی‌رنگ، منتظر اومدن هیونگ‌شیک نشسته بودن. تهیونگ به‌محض ورود، با دیدن مینگیو پشت میز، بی‌توجه به رایحه‌ی تلخ و سنگین‌شده‌ی خاکستر توی ریه‌هاش، به‌‌طرفش پرواز کرد؛ اول توی آغوشش فرورفت و بعد به‌خاطر دلواپس کردنش، پشت چشم‌هاش رو نازک و همراه یاغی، دورترین صندلی رو برای نشستن انتخاب کرد.

لم‌داده به بازوی گرگ، پلک‌هاش روی هم می‌افتادن و هرآن نزدیک بود که توی همون‌نقطه با چشم‌های باز بخوابه! پلک‌های سنگینش با صدای بازشدن در و به‌ترتیب واردشدن افراد ناآشنایی از هم جدا شدن و درست روی صندلیش نشست.

آلفای رهبر با لباس‌های چروک‌شده‌ی مشکی پشت‌سر گرگینه‌های بتا داخل اومدن که مینگیو به احترامش از روی صندلی بلند شد و تعظیم کرد. دو مرد به‌همراه یک بانو با موهای بلند نارنجی‌رنگ بلافاصله روی صندلی‌ها نشستن و هیونگ‌شیک با نفس‌های سنگین‌ترش، روی صندلی رأس میز نشست.

یکی از مردهایی که نزدیک‌ترین صندلی به آلفای رهبر رو برای نشستن انتخاب کرده بود، صداش رو صاف کرد و با لحنی رسا گفت:
«از اونجایی که آلفا مرده...»

- کشته شده!

مردی که عقب‌تر نشسته بود، حرفشون رو قطع کرد. گرگ بتا اخمی کرد؛ به‌طرف صدایی که جمله‌اش رو قطع کرده بود، برگشت و با تشر غرید:
«وزیر هان!»

- بله وزیر یو؟ فعل درست اینه؛ آلفامون کشته شده و ما نمی‌دونیم باید قاتلش رو اعدام کنیم یا تاج بذاریم سرش!

آلفای رهبر خیره به میز، اهمیتی به دعوای اون دو نفر نمی‌داد و بانوی مونارنجی، با آرامش پلک می‌زد. گرگ بتا، دست مشت‌شده‌اش رو روی میز گذاشت و با خون‌سردی جواب داد:
«این جلسه برای همین تشکیل شده؛ تصمیم‌گیری! حالا اگر اجازه بدید، شروع کنیم! جناب شاهزاده؟»

- پادشاه!

این صدای گرگ آلفای وحشی‌ای بود که جمله‌ی وزیر رو کامل کرد. وزیر یو، به‌طرف گرگ برگشت و با منش خاص خودش، گفت:
«عذر می‌خوام، چیزی گفتید؟»

In The Colour Of AcaciaWhere stories live. Discover now