|In the colour of Acacia|
کلافگی حتی از ریتمنفسکشیدنش فریاد میزد. جلوی در ورودی خونهاش ایستاد و بعد از زدن رمز، در با صدای تیکی باز شد و همزمان رایحهی تلخی از لای در بینیش رو خاروند.
ابروهاش توی هم پیچید و قدم داخل خونه گذاشت. مرد روی مبل نشسته بود و انتظار دود میکرد دنبال چشمهای وحشی مرد ایستاده که یخزده خیرهی نگاه طلبکارانهاش، قد علم کرده بود.
پوکهی سیگار رو خاموش کرد و بی هیچ مقدمهای، حسابش رو پرسید و ذهن مخشوش از نگاه لرزون مردم داخل قرنیهی قهوهای پسر رو خالی کرد:
«سیب ممنوعهی حوا، تهیونگه؟»یاغی پاهاش رو بهزمین کشید و نگاه کدر کرد. سیگار آتیش زد و سری تکون داد. حساب میپرسید؟ آلفا بود و رهبر؛ گاهی هم رفاقت خرج میشد بین دوستیهاشون. دود از ریههاش فرار کرد و گرفته، حساب پس داد:
«نفرین و بلاست؛ جفتمه»هیونگشیک پلکهاش رو روی هم کوبید و لب تر کرد. سرش رو بهطرفین تکون داد و خیره به مرد آشفتهی روبهروش که غم دود میکرد از لای کاغذهای سیگارش، لب زد:
«امکان نداره...»آخرین دم از سیگار نیمهسوز شد دودی که توی ریهاش حبس شد. با نوک انگشت اشاره و شصتش، چشمهای خستهاش رو مالید و بینی بالا کشید و با صدایی که دو رگه شده بود جواب داد:
«خون من نفرین شدهست؛ اول مادرم، حالا هم این پسر... پسره هیونگشیک!.»- مشکلت پسر بودنشه؟
با ابروهای بالا رفتهاش پرسید. یاغی آتیش زد به نخ گوشهی لبش و گردنش رو به پشتی مبل تکیه داد و بعد از مکث نسبتاً طولانیای:
«مشکل جنسیتش نیست، ماهیتشه. انسان بودن اون و گرگ بودن منه؛ مشکل اینه، سیب ممنوعهی حواست هیون.»دود داخل گلوش رو بیرون فرستاد و با پوزخند ادامه داد:
«اینم لابد یکی دیگه از شوخیهای خرکی خدا با منه.»- میخوایش؟
سرش رو بلند کرد و سیگار رو از کنج لبش برداشت. جنگ صداهای مغزش با کشیدن و دودکردن اون سیگارها قطع نمیشد. آرنجهاش رو روی زانوهاش گذاشت و بهشون تکیه داد. از رایحهی تلخشدهی گرگ بهخوبی میشد جواب این سؤال رو فهمید و هیونگشیک رفیقش رو بهتر از خودش میشناخت. لبخند کوچیکی روی لبش نشست و مطمئن لب زد:
«پس میخوایش!»
YOU ARE READING
In The Colour Of Acacia
Fiksi Penggemar- این گرگ یاغی شغالصفت، زیادی برای تو رام و دستپروردهست که اینقدر جنم پیدا کردی؛ وحشیم نکن تهیونگ. - وحشیت هم کاری به کارم نداره یاغی. - زخمات این رو نمیگن! - بوسههات چی؟ 𝗡𝗮𝗺𝗲: In The Colour Of Acacia 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: Sport, Romance, Smut, S...