|In The Colour Of Acacia|
«این رو کجا بذارم؟»
یونگ می در حالی که گلدون شکستهی قولپیکری رو توی دستهاش نگه داشته بود، پرسید و قبل از اینکه تهیونگ جوابی بهش بده، آلفای سلطنتی به راحتی سفال شکستهی گلدون رو ازش گرفت و گفت:
«اینها سنگینتر از چیزیه که بلندشون کنی؛ به خودت این شکلی آسیب نزن.»یونگمی چرخی به چشمهاش داد و با زبونکجی جواب داد:
«کی این رو دعوت کرد؟»تهیونگ قبل از اینکه اون دو نفر برای بار پنجاه و چهارم بحث کنن، جلو اومد و از آستین یونگمی گرفت، سمت خودش کشید و آروم گفت:
«هیش...!»بعد بهطرف آلفایی که با شیفتگی به جفت و زبون تیزش نگاه میکرد، برگشت، لبخند پهنی روی لبهاش نشوند و گفت:
«بیزحمت اون رو ببرید، بیرون جلوی گلخونه.»آلفا سری تکون داد و راه افتاد. از زمانی که یونگمی بدن خوابآلودش رو کنار دیوار پیدا کرده بود، تا همین الان مشغول تمیزکاری و جمعکردن خسارت اون گرگ بتا بودن. هرباری که به خاطرات اون شب فکر میکرد، به تنش لرز میافتاد و تا مغز استخونش میسوخت؛ ولی در پایان تموم اون یادآوریها، صدای بم و گرفتهی مرد که زیر گوشش زمزمه شده بود که مو به تنش سیخ میکرد و تپش قلب بیجنبهاش رو بالا میبرد.
زمانی که هیونگشیک، دنبال جفت لجبازش تا کافهی پسر اومده بود و وضعیت اونجا رو دید، دست به کار شد و بهپسر قول داد که پیگیری میکنه و از جانب حکومت گرگها، جبران خسارت میکنه؛ چون به هر حال یک گرگ این آشوب رو به پا کرده.
جاروی توی دستش رو به دختری که رد نگاهش، آلفای خوشپوش و خوشهیکلی که به طرف گلخونه بهنرمی قدم برمیداشت رو دنبال میکرد، داد و با لحن شوخی گفت:
«اگر آلفا هیون بدونه چطوری داری با نگاهت، پیرهنش رو سوراخ میکنی، میبردت توی اتاق من و مارکت میکرد یوکا.»یونگمی چشم ریز کرد و جارو رو از دستش گرفت و سرتقانه جواب داد:
«آلفا هیونگ خیلی غلط کرد!»
YOU ARE READING
In The Colour Of Acacia
Fanfiction- این گرگ یاغی شغالصفت، زیادی برای تو رام و دستپروردهست که اینقدر جنم پیدا کردی؛ وحشیم نکن تهیونگ. - وحشیت هم کاری به کارم نداره یاغی. - زخمات این رو نمیگن! - بوسههات چی؟ 𝗡𝗮𝗺𝗲: In The Colour Of Acacia 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: Sport, Romance, Smut, S...