|فریادنگاه|

3.3K 488 462
                                    

|In The Colour Of Acacia|

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

|In The Colour Of Acacia|

«این رو کجا بذارم؟»
یونگ می در حالی که گلدون شکسته‌ی قول‌پیکری رو توی دست‌هاش نگه داشته بود، پرسید و قبل از اینکه تهیونگ جوابی بهش بده، آلفای سلطنتی به راحتی سفال شکسته‌ی گلدون رو ازش گرفت و گفت:
«این‌ها سنگین‌تر از چیزیه که بلندشون کنی؛ به خودت این شکلی آسیب نزن.»

یونگ‌می چرخی به چشم‌هاش داد و با زبون‌کجی جواب داد:
«کی این رو دعوت کرد؟»

تهیونگ قبل از اینکه‌ اون دو نفر برای بار پنجاه و چهارم بحث کنن، جلو اومد و از آستین یونگ‌می گرفت، سمت خودش کشید و آروم گفت:
«هیش...!»

بعد به‌طرف آلفایی که با شیفتگی به جفت و زبون تیزش نگاه می‌کرد، برگشت، لبخند پهنی روی لب‌هاش نشوند و گفت:
«بی‌زحمت اون رو ببرید، بیرون جلوی گلخونه.»

آلفا سری تکون داد و راه افتاد. از زمانی که یونگ‌می بدن خواب‌آلودش رو کنار دیوار پیدا کرده بود، تا همین الان مشغول تمیزکاری و‌ جمع‌کردن خسارت اون گرگ بتا ‌بودن. هرباری که به خاطرات اون شب فکر می‌کرد، به تنش لرز می‌افتاد و تا مغز استخونش می‌سوخت؛ ولی در پایان تموم اون یادآوری‌ها، صدای بم و گرفته‌ی مرد که زیر گوشش زمزمه شده بود که مو به تنش سیخ می‌کرد و تپش قلب بی‌جنبه‌اش رو بالا می‌برد.

زمانی که هیونگ‌شیک، دنبال جفت لجبازش تا کافه‌ی پسر اومده بود و وضعیت اونجا رو دید، دست به کار شد و به‌پسر قول داد که پیگیری می‌کنه و از جانب حکومت گرگ‌ها، جبران خسارت می‌کنه؛ چون به هر حال یک گرگ این آشوب رو به پا کرده.

جاروی توی دستش رو به دختری که رد نگاهش، آلفای خوش‌پوش و خوش‌هیکلی که به طرف گلخونه به‌نرمی قدم برمی‌داشت رو دنبال می‌کرد، داد و با لحن شوخی گفت:
«اگر آلفا هیون بدونه چطوری داری با نگاهت، پیرهنش رو سوراخ می‌کنی، می‌بردت توی اتاق من و مارکت می‌کرد یوکا.»

یونگ‌می چشم ریز کرد و جارو رو از دستش گرفت و سرتقانه جواب داد:
«آلفا هیونگ خیلی غلط کرد!»

In The Colour Of AcaciaWhere stories live. Discover now