(کاور این پارت به دلیل منکراتی بودن، بلاک شد؛ برای دیدنش میتونید بیاید داخل دیلی تلگرامم که لینکش توی بیوم هست)
|In The Colour Of Acacia|
____________
آتیش داغ تن گرگ از چشمهاش زبونه کشید و وجود تهیونگ رو سوزوند. خرخری توی گلو کرد و از همون پایین باکسر پسر رو با دست پاره کرد. تهیونگ نفسش رو حبس کرد؛ با نگاه خیره و صریح گرگ، روی پایینتنهاش، لرزی کرد و ناخودآگاه پاهاش رو نزدیک هم برد که بلافاصله، گرگ با دو دست زانوهاش رو بالا کشید و از هم بازشون کرد.
ورودی و پایینتنهاش بالا اومدن و درست جلوی آتیش نگاه گرگ قرار گرفتن. صورتش از شرم میسوخت و نوک انگشتهاش از استرس یخ زده بودن. گرگ دو تا پای پسر رو با یک دست بالا نگه داشت و انگشت آزادش رو به ورودی بستهی پسر رسوند، آروم لمسش کرد و توی گلو غرید.
تهیونگ با حس لمس انگشت گرگ روی پایینتنهاش، لرزی کرد و ترسیده لب زد:
«یاغی...؟»مرد توجهی به صدای پسر نکرد؛ با دو انگشت، پوست چروک ورودیش رو از هم باز کرد و این بار تهیونگ ترسیدهتر از قبل، مظلومانه صداش زد:
«کوکورو...»لمس قطع شد؛ بلافاصله پاهاش پایین اومدن و نگاه وحشیانهی گرگ این بار صورتش رو هدف گرفت. از بین پاهاش رد شد که بدن محکم و گرمش به پایینتنهی پسر کشیده شد. موجی از حسهای مختلف توی بدن تهیونگ سرازیر شدن که گرگ دستهاش رو درست کنار گوشهای پسر تراز کرد و با صدای دورگهشدهاش، خمار لب زد:
«اونجوری صدام نزن!»تهیونگ جرئت جمع کرد، دستهاش رو بالا آورد و روی عضلات پیچدرپیچ بدن داغ مرد گذاشت. نگاه سبز و گردش، معصومانه بین چشمها و لب مرد میچرخید و در نهایت با صدای آرومی پچ زد:
«اگر بزنم، چی میشه؟»گوشهی لب گرگ بالا رفت که پوزخندش، لحنش رو ترسناکتر میکرد:
«خیلی برات بد میشه!»تهیونگ پلک نرمی زد، لجبازانه لبش رو خیس کرد و خیره به سرخی نگاه گرگ گفت:
«کوک...»باقی اسم مرد توی گلوش خفه شد. چنان محکم لبهای پسر رو بین لبهاش گرفت که چند سانت سرش از تخت جدا شد. ناخنهاش رو به کتف گرگ فشار داد و یاغی دیگه کنترل دندونهای نیشش رو نداشت! اونها رو توی لب پسر فرو میکرد؛ آزادانه اون دو تا عامل مرگ رو گاز میگرفت و بلافاصله با بزاق دهنش، احیاش میکرد.
تهیونگ علناً بدنش زیر سنگینی بدن گرگ قفل شده بود و نمیتونست هیچ تکونی بخوره؛ فقط این ناخنهای بلندش بودن که پوست کمر مرد رو نقاشی میکشیدن. زبون گرگ تا ابتدای گلوش پیشروی میکرد و چنان غارتگرانه میبوسید که پسر دیگه لبهاش رو حس نمیکرد.
YOU ARE READING
In The Colour Of Acacia
Fanfiction- این گرگ یاغی شغالصفت، زیادی برای تو رام و دستپروردهست که اینقدر جنم پیدا کردی؛ وحشیم نکن تهیونگ. - وحشیت هم کاری به کارم نداره یاغی. - زخمات این رو نمیگن! - بوسههات چی؟ 𝗡𝗮𝗺𝗲: In The Colour Of Acacia 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: Sport, Romance, Smut, S...