The sounds

142 20 1
                                    

ساعت کاری تموم شده بود و سونگمین طبق معمول در حال جمع کردن وسایلش بود که به خونه برگرده
در حالی که برای بار آخر همه چیز رو چک میکرد، صدای زنگ گوشیش تمرکزش رو بهم زد و باعث شد نگاهش به سمت صفحه‌ی گوشیش کشیده بشه
با دیدن اسم "رئیس بنگ" دستپاچه برای لحظه‌ای به تلفنش خیره موند و سرانجام بعد از یک نفس عمیق تلفن رو جواب داد

_سلام..قربان

با اضطراب فشار کم جونی به گوشیش وارد کرد و منتظر شنیدن هر حرفی از جانب اون پیرمرد شد
صدای خنده‌ی پیرمرد که توی گوشش می‌پیچید، اضطرابش رو بیشتر و بیشتر میکرد

_سونگمینا، حالت چطوره؟

_ممنونم قربان، کاری داشتید؟

آقای بنگ مکثی کرد و با نگرفتن میلی از جانب سونگمین برای ادامه مکالمه جواب داد

_ فقط میخواستم از وضعیت چان با خبر بشم

سونگمین به در بسته‌ی اتاق بنگ‌چان خیره شد و کف دست خیس از عرقش رو به شلوارش کشید

_فعلا چیز مشکوکی ندیدم، حتما اگر اتفاقی افتاد بهتون خبر میدم

_ منتظرم نزار سونگمین شی

صدای بوق های تلفن باعث شد پسرک نفسی که حتی نمیدونست از کی توی سینه‌اش حبس کرده رو بیرون بده و روی صندلی ولو بشه، گوشی رو روی میز گذاشت و برای ثانیه های طولانی به مانیتور خاموش روی میزش خیره شد، بعد از گذشت مدتی بی توجه به گوشی و کیف پولش که روی میز جامونده بود، از جاش بلند شد و به سمت پله پا تند کرد، انقدری ذهنش درگیر بود که حتی برای آسانسور هم منتظر نموند، فقط میخواست زودتر از اون شرکت بیرون بره تا شاید با برخورد هوای آزاد باهاش حالش بهتر شه، تا شاید دست های خیالی‌ای که میخواستن نفسش رو بگیرن، اون رو رها کنن....

‌                                           ‌*****

_هی جیسونگ

هیونجین همونطور که سعی داشت محتوای دهنش رو قورت بده فریاد زد و توجه جیسونگ رو به خودش جذب کرد، ظرف رامیون رو کنار گذاشت و هدفون رو روی گوش هاش تنظیم کرد
جیسونگ با لپ‌های پر شده از غذاش با شدت سمت هیونجین قدم برداشت و پشت صندلی دیگه نشست، هدفون دیگه ای رو روی گوش هاش گذاشت و به تصویر آقای بنگ که روی مانیتور نمایش داده میشد نگاه کرد، چریونگ تونسته بود دوربینی داخل اتاق آقای بنگ کار بزاره و حالا میتونستن تصویر و صدای آقای بنگ رو داشته باشن

_سونگمینا، حالت چطوره؟

آقای بنگ سیگار برگی روی لب‌هاش روشن کرد و توی سکوت به بیرون از پنجره نگاه میکرد

_فقط میخواستم از وضعیت چان با خبر شم

جیسونگ و هیونجین با دقت بیشتر به تصویر پیرمردی که به سمت میزش قدم برمیداشت و برگه‌هایی رو روی میزش جا به جا میکرد نگاه کردن

Silent starWhere stories live. Discover now