𝐏𝐚𝐫𝐭 𝐅𝐨𝐮𝐫𝐭𝐲-𝐓𝐡𝐫𝐞𝐞: 𝑇ℎ𝑒 𝐼𝑠𝑙𝑎𝑛𝑑 𝑂𝑓 𝐾𝑎𝑢𝑎𝑖༄☕︎

90 17 33
                                    

-------------------𑁍❦︎𑁍------------------

همگی ما از راه چوبیی که بر روی دریا کشیده شده بود به طرف اقامتگاهامون رفتیم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

همگی ما از راه چوبیی که بر روی دریا کشیده شده بود به طرف اقامتگاهامون رفتیم.
اتاق های کوچکی که از هر جهت به دریا راه داشت و ساخته شده بود تا روی آب شناور بمونه^^
با دیدنشون واقعا متعجب شدم، چطور ممکن بود اتاق های کوچکی روی آب ساخته بشن؟
در حرکت بودیم و دستای اونگ از دستام جدا نمیشد.
که یونگی شروع به صحبت کرد: اینجا جزیره کائوییه! جزیره ایی که تولد ۱۵ سالگیم پدرم بهم هدیه داد:)
من با تعجب بهش خیره شدم.
هایون: چی؟!
یونگی لبخند کجی زد و به طرفم چرخید: چیه تعجب کردی؟ این تازه بخشی از ثروت خانواده مینه!
چند بار پلکامو به هم زدم و به اونگ که از منم متعجب تر بود خیره شدم.
یونگی که انگار از کارش در انگشت به دهان گذاشتن ما راضی بود به راهش ادامه داد و باد شور و دلنشین رو به ریه هاش دعوت کرد.
ناگهان چند خانم و آقای سیاه پوست بهمون نزدیک شدن، به‌لافاصله جانگ کوک، تهیونگ و جیمین به سمتشون رفتن و کاملا دوستانه اونا رو در آغوش گرفتن.
دخترا جوری دست دور گردن پسرا انداختن انگار اونا دوستای صمیمی باشن!
من و اونگ با تعجب به هم خیره شدیم.
یکی از دخترا به طرف یونگی رفت و بازوشو در دست گرفت. من لپامو باد کردم و ابروهامو جمع کردم.
اون به یونگی خیلی نزدیک بود!
حرف هایی بینشون رد و بدل میشد ولی متوجهشون نمیشدم.
یونگی: ?Pehea ke kūlana (اوضاع چطور بوده؟)
روبانا: ^^Maikaʻi, Min Yoongi (عالی بوده مین یونگی)

یونگی: ?Pehea ke kūlana (اوضاع چطور بوده؟)روبانا: ^^Maikaʻi, Min Yoongi (عالی بوده مین یونگی)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سرمو زیر انداختم... برای اولین بار دلم میخواست بفهمم چی میگن! یعنی انقدر به هم نزدیک بودن؟..
یونگی ناگهان برگشت و رو بهم گفت: برای هر کدوم از شما اتاق هایی رزرو شده که میتونید شبو اونجا بگذرونید.
جیمین خندید: پسر شوخی میکنی؟! ما همیشه میایم اینجا؛)
جانگ کوک دستشو دور گردن جیمین و تهیونگ که کنار دخترای سیاه پوست و یک پسر بودن انداخت، گفت: من هیچ وقت از کائویی خسته نمیشم:)
اون پسر خندید: (:ʻo wau kekahi (منم)

My Oppa☕︎ | اوپای منWhere stories live. Discover now