Chapter 9

568 121 80
                                    

سلام قشنگا واندرم . پارت جدید اینجاست.
امیدوارم ازش لذت ببرید . تا حد امکان سعی کردم اشتباهی در نوشتن نکرده باشم اما اگر چیزی در رفته باشم از دستم لطفا بهم بگید تا درستش کنم .

لطفا نظرهاتونو باهام در میون بزارین ‌. وقتی نظر هاتونو میخونم خیلی خوشحال میشم.

بوس پس کله هاتون واندر"

➖➖➖🫐

تکونی تو جاش به خودش داد . با برخورد به مانعی چشماش رو از هم فاصله داد . با دیدن صورت چانیول اون هم تو فاصله خیلی نزدیک شوکه شد . لحظه بعد بدنش از حالت انقباض در اومد و عضلاتش ریلکس کردن . چشماش روی صورت پسر چرخوند . پسر قدبلند وقتی خواب بود انگار کس دیگه ای بود. دیگه اخمی بین ابروهاش وجود نداشت . چانیول خیلی آروم به خواب رفته بود . سعی کرد تکونی به خودش بده و بلندشه . سرش را از روی دست چانیول بلند کرد و نیم خیز شد . با افتادن چروکی وسط پیشانی پسر خشکش زد . بعد از چند لحظه که مطمئن شد چانیول خوابه کامل بلند شد و به حالت نشسته در اومد .

وقتی دید اخم چانیول هنوز از بین نرفته. دستش را آهسته به طرفش دراز کرد و انگشت اشاره اش بین دو ابروی پسر قرار داد و فشار سطحی بهش وارد کرد . وقتی اخم چانیول به آرومی باز شد ، دستش را عقب کشید و به صورت خواب پسر نگاه کرد . دلش نمی خواست بیدارش کنه . خیلی آروم و عمیق خوابیده بود پس فقط به تماشا کردن صورت پسر ادامه داد .خودش‌ میدونست به چانیول کششی داره اما دوست نداشت از این پسر سواستفاده بکنه . تصمیم گرفت از جاش بلند شه. چرخید و به سمت لبه تخت خودش رو کشید اما با لیز خوردن دستش تعادلش رو از دست داد و روی دست چانیول افتاد . سریع چرخید و به صورت چانیول نگاه کرد ، وقتی مطمئن شد بیدار نشده نفس آسوده ای کشید .

نگاهش را از صورت چانیول به دستش داد . همون دستی که تمام شب روش خوابیده بود . لب پایینش را زیر دندون گرفت . حتما دیشب توی خواب غلط زده بود. امیدوار بود پسر قدبلند از این قضیه بویی نبرده باشه . رگ های برجسته دست چانیول ، توجهش رو جلب کردن . دستش را بلند کرد و انگشتاش روی اون رگ ها کشید . با دیدن جای سوختگی روی کف دست پسر متوقف شد . اون سوختگی هارو خوب می‌شناخت . سوختگی ناشی از سوختن سیگار بود . ناخودآگاه لب های لرزونش از هم فاصله گرفتن و نفس عمیقی کشید . بکهیون احمق نبود می‌تونست به خوبی بفهمه که چانیول خودش باعث این اتفاق شده و اتفاقی نبوده .

نگاهش از جای سوختگی گرفت و به سقف بالای سرش داد . چشماش رو‌ با حس دردی در قفسه سینه اش بست . نفس لرزونش را بیرون داد ، لحظه بعد بدون ثانیه ای مکث از تخت پایین پرید و به سمت در رفت . بدون اینکه صدایی از خودش تولید بکنه کلید را برداشت و در باز کرد رفت بیرون . دستی به موهاش کشید و به سمت ماشینش رفت . سویچ ماشین زد و در کنار راننده رو باز کرد . خم شد و در داشبرد باز کرد و وسایل اضافه را کنار زد . وقتی چسب زخم از بین اون همه وسایل پیدا کرد ، نفسش را بیرون فرستاد. چسب زخم برداشت و در ماشین رو بست .

Twisted loveWhere stories live. Discover now