سلام قشنگا واندرم . پارت جدید اینجاست.
امیدوارم ازش لذت ببرید . تا حد امکان سعی کردم اشتباهی در نوشتن نکرده باشم اما اگر چیزی در رفته باشم از دستم لطفا بهم بگید تا درستش کنم .لطفا نظرهاتونو باهام در میون بزارین . وقتی نظر هاتونو میخونم خیلی خوشحال میشم.
بوس پس کله هاتون واندر"
➖➖➖🫐
تکونی تو جاش به خودش داد . با برخورد به مانعی چشماش رو از هم فاصله داد . با دیدن صورت چانیول اون هم تو فاصله خیلی نزدیک شوکه شد . لحظه بعد بدنش از حالت انقباض در اومد و عضلاتش ریلکس کردن . چشماش روی صورت پسر چرخوند . پسر قدبلند وقتی خواب بود انگار کس دیگه ای بود. دیگه اخمی بین ابروهاش وجود نداشت . چانیول خیلی آروم به خواب رفته بود . سعی کرد تکونی به خودش بده و بلندشه . سرش را از روی دست چانیول بلند کرد و نیم خیز شد . با افتادن چروکی وسط پیشانی پسر خشکش زد . بعد از چند لحظه که مطمئن شد چانیول خوابه کامل بلند شد و به حالت نشسته در اومد .
وقتی دید اخم چانیول هنوز از بین نرفته. دستش را آهسته به طرفش دراز کرد و انگشت اشاره اش بین دو ابروی پسر قرار داد و فشار سطحی بهش وارد کرد . وقتی اخم چانیول به آرومی باز شد ، دستش را عقب کشید و به صورت خواب پسر نگاه کرد . دلش نمی خواست بیدارش کنه . خیلی آروم و عمیق خوابیده بود پس فقط به تماشا کردن صورت پسر ادامه داد .خودش میدونست به چانیول کششی داره اما دوست نداشت از این پسر سواستفاده بکنه . تصمیم گرفت از جاش بلند شه. چرخید و به سمت لبه تخت خودش رو کشید اما با لیز خوردن دستش تعادلش رو از دست داد و روی دست چانیول افتاد . سریع چرخید و به صورت چانیول نگاه کرد ، وقتی مطمئن شد بیدار نشده نفس آسوده ای کشید .
نگاهش را از صورت چانیول به دستش داد . همون دستی که تمام شب روش خوابیده بود . لب پایینش را زیر دندون گرفت . حتما دیشب توی خواب غلط زده بود. امیدوار بود پسر قدبلند از این قضیه بویی نبرده باشه . رگ های برجسته دست چانیول ، توجهش رو جلب کردن . دستش را بلند کرد و انگشتاش روی اون رگ ها کشید . با دیدن جای سوختگی روی کف دست پسر متوقف شد . اون سوختگی هارو خوب میشناخت . سوختگی ناشی از سوختن سیگار بود . ناخودآگاه لب های لرزونش از هم فاصله گرفتن و نفس عمیقی کشید . بکهیون احمق نبود میتونست به خوبی بفهمه که چانیول خودش باعث این اتفاق شده و اتفاقی نبوده .
نگاهش از جای سوختگی گرفت و به سقف بالای سرش داد . چشماش رو با حس دردی در قفسه سینه اش بست . نفس لرزونش را بیرون داد ، لحظه بعد بدون ثانیه ای مکث از تخت پایین پرید و به سمت در رفت . بدون اینکه صدایی از خودش تولید بکنه کلید را برداشت و در باز کرد رفت بیرون . دستی به موهاش کشید و به سمت ماشینش رفت . سویچ ماشین زد و در کنار راننده رو باز کرد . خم شد و در داشبرد باز کرد و وسایل اضافه را کنار زد . وقتی چسب زخم از بین اون همه وسایل پیدا کرد ، نفسش را بیرون فرستاد. چسب زخم برداشت و در ماشین رو بست .
YOU ARE READING
Twisted love
Fanfictionبکهیون پسری بی بند بار و ساده ای که در کالیفرنیا زندگی میکنه بکهیون دیابت داره و از صبح تا شب کار میکنه که خرج زندگیش رو در بیاره یه روز بکهیون از دوستش میشنوه که هرکس با عضو ارتش ازدواج بکنه خدمات بیمه درمانی بهش داد میشه چانیول تازه عضو ارتش شده...