سلام قشنگای من پارت جدید اینجاس امیدوارم ازش لذت ببرید .
خب از اونجایی که دیدم بالاخره پارت قبلی به ۱۰۰ووت رسید ، این هفته پارت اضافه داریم خواستم بگم خبر داشته باشید و اینکه آدمای جدید میبینممم!هه هه خوشحالم که فیکم در حدی هست که بتونید تحملش کنید و بخونید . میدونم که خیلی کم کسری دارم توی نوشتنش اما تمام تلاشم رو میکنم که از خوندنش لذت ببرید. خب دیگه برید بخونید.بوس پس کله هاتون واندر"
➖➖➖🫐
دستش رو تاب داد و بخیه دیگه ای به زخم زد . صدای داد و فریاد پسر از درد ، پرده گوش هاش رو زخم کرده بود و سرازیر شدن خون از گوشش رو حس میکرد . سوزن رو برای آخرین بار فرو کرد تا گره بزنه . صدای فریاد مرد برای بار دیگه بلند شد و لوهان رو به این فکر می انداخت که فرو کردن تک تک سوزن های بخیه توی تخم های پسر فکر خوبی باشه . میدونست که مرد داره درد میکشه ولی نیاز به این همه داد و بیداد نبود. وقتی آخرین بخیه رو زد اون رو با قیچی برید و به مرد که هنوز در حال ناله کردن بود زل زد .
« تموم شد میتونید دیگه برید »
« اینطوری با این وضعم؟»
یه تای ابروهاش رو بالا انداخت و متعجب به مرد زل زد .
« جای دیگه اتون آسیب دیده که نمیتونید بلند شید؟»
مرد تند تند سرش رو تکون داد . لوهان که حالا جدی به مرد زل زده بود از جاش بلند شد و خودش رو به مرد نزدیک کرد .
« کجا ؟ بزار ببینم»
وقتی مرد بازویی رو سمتش گرفت که تا چند دقیقه پیش براش بخیه زده بود سمتش برگشت و سوالی نگاهش کرد .
« اینها مگه نمیبینی ؟خیلی درد داره .»
مرد ناله دیگه ای کرد و خودش رو روی تخت انداخت . لوهان با لب های خط شده به شو جلوش زل زد .
« خوبه زخم گلوله نخوردی بچه یه زخم کوچیک بود که برات بخیه زدم نیازی به اینجا موندن نداری دیگه میتونی بری!»
مرد با چشم های گردش به لوهان خیره شد و خنده ناباورانه ای کرد .
« یعنی چی که یه زخم کوچیکه من دارم از درد میمیرم و نمیتونم از جام بلند شم . ایوای درد دارم اه »
مرد چشم هاش رو از درد بست و خودش رو به بالشت پشت سرش کوبید . وقتی مدتی گذشت و صدایی از دکتر نشنید آروم لای پلک هایش رو از هم فاصله داد اما به جای دیدن دکتر ، سهون بالای سرش دست به سینه وایساده بود . هل زده توی جاش نشست .
« قربان .... ایوای شما کی اومدین اینجا؟»
سهون شونه ای بالا انداخت و به پسر زل زد .
« میبینم که نمیتونی از جات بلندشی»
پسر شوکه به سهون خیره شد و لحظه بعد به سرعت از رو تخت پایین پرید و سرش رو به چپ و راست تکون داد .
KAMU SEDANG MEMBACA
Twisted love
Fiksi Penggemarبکهیون پسری بی بند بار و ساده ای که در کالیفرنیا زندگی میکنه بکهیون دیابت داره و از صبح تا شب کار میکنه که خرج زندگیش رو در بیاره یه روز بکهیون از دوستش میشنوه که هرکس با عضو ارتش ازدواج بکنه خدمات بیمه درمانی بهش داد میشه چانیول تازه عضو ارتش شده...