دور میز نهار خوری نشسته بودن... جیا با لبخند درگوش ته ری زمزمه میکرد و معلوم نبود چی میگفت که قهقه های خانم کیم بلند شده بود... اصلا اونا کی باهم آشنا شده بودند؟
ته ری خوشحال ترین بود هر لحظه از الهه ماه تشکر میکرد... پسرش زنده بود... چی از این خوش یمن تر؟؟و اما اونطرف میز تهیونگی و جونگکوکی نشسته بودن که از شدت محو شدگی مثل کره ذوب شده بودن....
ستاره های چشم پسر مو بلند پر نور شده و زندگی بهشون برگشته بود... خیره توی چشم های کشیده ی مورد علاقش... تپش قلبش گوش فرشته ها رو هم کر میکرد...دست تهیونگ از زیر میز خزید و روی رون پای پسرش قرار گرفت...
واکنش جونگکوک شیرین بود... بدنش از لمس مرد منقبض شده و جای لمسش از شدت گرما میسوخت....لبخند های از ته دل لحظه ای لب هاشون رو ترک نمیکرد و همین موضوع قند توی دل هاشون اب میکرد!
جونگکوک به ارومی دستش رو روی دست های تهیونگ گذاشت نوازش کرد... مرد معجزه ی زندگیش بود.... اون معجزه اش رو عاشقانه میپرستید...
بلاخره ته ری سکوت رو شکست
~خب پسرم حالا وقت اینه جفتت رو بهم معرفی کنی...!
تهیونگ با تعجب به مادرش چشم دوخت! مگه جونگکوک خودش رو معرفی نکرده بود؟ولی با چشمک مادرش فهمیدباید چیکارکنه پس به پسر مو بلند نیم نگاهی انداخت و لبخند زد
_جئون جونگکوک مادمازل و البته پادشاه قلب من هستن مادر...
جیا و ته ری با ذوق دست هاشون رو به هم کوبیدن و باعث خنده ی دو پسر شدن جیا با احترام پرسید
~اقای کیم قراره چیکار کنی؟
به محض پرسیدن این سوال به برادرش چشمک زد لبش رو گزید تا نخنده..
جونگکوک که از قصد دختر مطمئن شده بود، با اغواکننده ترین حالتش دستش رو زیر چونه اش گذاشت و به دستش تکیه زد و به جفت گیجش خیره شد!+اره تهیونگی قراره چیکار کنی؟
مرد لیوان اب رو برداشت و کمی نوشید
_قرار بود کاری کنم مادمازل؟
پسر چشمی چرخوند و کمی نزدیک تر شد
_بازم چشم هاتو چرخوندی!
جونگکوک لبخند شیطونی زد و جوری که بقیه نشنون زمزمه کرد
+چرا یکاری نمیکنی جوری چشم هام به سمت بالا بچرخه که سفیدیش پیدا بشه هومم!
جمله اش باعث شد اب داخل گلوی مرد بپره و سرفه کنه...
این حرف از دهن پسرش جاری شده بود؟ جونگکوک؟بعد از کمک جونگکوک نسبت به خفه نشدنش لیوان اب رو روی میز گذاشت و به سمت مادرش و جیا برگشت..
_من و جونگکوک باید خصوصی حرف بزنیم مارو ببخشید...
~راحت باش پسرم
YOU ARE READING
Alpha ✓[Vkook]
Action[کامل شده] در این دنیا، دو آلفا با شخصیتها و ارزشهای متضاد در رقابتی شدید با هم روبرو میشوند. آلفا کیم تهیونگ که رقابتی است می خواهد تسلط و برتری خود را ثابت کند، در حالی که آلفا جئون جونگکوک با اعتماد به نفس است مصمم است از موقعیت خود دفاع کند...