داشت مارک میشد! چشم های تیله ایش از درد فجیهی که بهش تحمیل میشد، گشاد شد و میتونست حس کنه زهر الفا وارد خونش میشه قلبش پر سرعت میزد... داشت میمرد مطمئن بود! عاجزانه اعتراض کرد+اهههههه چه غلطیـ..!
الفا ضربه اخر رو زد و داخل سوراخش کام شد و به ارومی دندون نیشش رو از گردن سفید مایل به ارغوانیش بیرون کشید و زبونش رو به اروم ترین حالت ممکن روی زخم کشید تا از خونریزیش جلوگیری کنه... تکونی خورد و التش رو خارج کرد... توی لذت غرق شده بود و از عاقبت کارش بیخبر!
پسر مو بلند با خشم به سمتش برگشت و با چشم های کهربایی مرد روبه رو شد! گرگش بود اره قبلا هم دیده بودش! صداش رو بالا برد و با اخرین توانی که داشت فریاد کشید
+چیکار کردی!!!!!!!!!!!!!
سکوت...
+دِ لعنت بهت! حرف بزن به چه حقی؟ به خودت اجازه دادی مارکم کنی؟ مگه من جفتتــــــــــــــم یا نکنه فکر کردی دشمنتم که منو مغلوب خودت کردی؟
وقتی دید الفا همچنان سکوت کرده از خشم نفسش بند اومد و با کمر دردناک و گردن سوزناکش به سمت مرد حمله کرد! گردن مرد رو داخل دست هاش گرفت و فشرد و با چشم های قرمزش به قطع شدن نفس های الفای غالب خیره شد! با نگاهی تاریک و لحن الفایی رو به مرد در حال خفه شدن غرید
+چی پیش خودت فکر کردی؟! هاه؟؟
الفا بدون تقلا به وسیله ی دست های گیسو کمندش در حال خفه شدن بود ذره ای اعتراض نمیکرد! و ایکاش این کارو انجام نمیداد چون جونگکوک جری تر شد و تهیونگ رو محکم به دیواره غار کوبوند و توی صورتش فریاد کشید
+نکنه موقع بوسه زبونت رو خوردم؟!!!!
گرگ تهیونگ بلاخره زبون باز کرد... دقیقا تو وضعیتی که داشت خفه میشد و گرگ پسر موبلند بیدار بود و با چشم های قرمزش منتظر جواب بود... با صدای رسایی که توی اون موقعیت بعید بنظر میرسید گفت
_جفت!
فشار دست پسر عصبانی ناگهان کم شد و با اخم هایی از روی حس گیجی غرید
+داری درمورد چه شتی حرف میزنی کیم تهیونگ؟!
الفای غالب با حس ارامشی که گرگش از به دست اوردن جفتش پیدا کرده بود.. خودش هم اروم شده بود، پس با یه لبخند کمرنگ جواب داد..
_تو جفت منی!
جونگکوک بلند خندید.. و یکدفعه جدی شد و با اخم وحشتناکی جواب داد
+تو دیونه شدی! جفت من یه امگای ضعیف و بی کس و کار بود که پیوند بینمون رو شکستم و بخاطرش مریض شدم! لازم نبود برات یاداوری کنم، خودت مو به موش رو میدونی پس الان مسخره بازی رو کنار بزار و حرف بزن!
VOCÊ ESTÁ LENDO
Alpha ✓[Vkook]
Ação[کامل شده] در این دنیا، دو آلفا با شخصیتها و ارزشهای متضاد در رقابتی شدید با هم روبرو میشوند. آلفا کیم تهیونگ که رقابتی است می خواهد تسلط و برتری خود را ثابت کند، در حالی که آلفا جئون جونگکوک با اعتماد به نفس است مصمم است از موقعیت خود دفاع کند...