از اینکه مثل بز زل زده بود به کیم تهیونگی که رو به روش نشسته و نگاه عجیبی بهش میکرد، متنفر بود! چرا فقط به کاری که چند دقیقه ی پیش میخواست انجامش بده، برنمیگشت؟
فلش بک *
الفای غالب خاست به جای گرم و نرمش برگرده پس بعد از قطع کردن گوشی همراهش، در حمام رو با سرعت باز کرد. وقتی داخل چهارچوب در ایستاد انتظار نداشت یه گرگ لرزان، مشکوک، پر شده از از ترس و شوک رو پذیرا بشه! با تعجب به سمت پسر مو بلند حرکت کرد که ناگهان باعث شد صدای عربده جونگکوک بالا بره!
_جلو نیا قاتل جانـــــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!
سر جاش خشکش زد... الــ.. الان چی گفت؟ منظور کوفتیش چی بود دقیقا؟ الفای غالب با لکنت زبانی که به ناگه اسیرش کرده بود پرسید
+چــ.. چی؟؟؟
پسر کوچکتر نه تنها از ولوم صداش کم نکرد بلکه دیونه بازی هم بهش اضافه شده بود... جونگکوک معنای دقیق کلمه ی روانی بودن، بود.
_ کمـــــــــــــــــــک یکی کمکم کنه من میخوام اتاقم رو عوض کنــــــــــم!
تهیونگ ابرویی از تعجب بالا انداخت و با عجله به سمت پسر کوچکتر حمله برد ولی جونگکوک جا خالی داد. درست مثل یه خرگوش که داره بخاطر شکار نشدن از چنگال یه ببر فرار میکنه اوه وایسا یه ببر قاتـــــل!
+جئون! سرجات وایساااا!
جونگکوک همونطور که دور اتاق خوابگاه میدوید با نفس نفس داد زد
_دستت بهم نمیرســـــ.....
دقیقا همون لحظه دست های کشیده ی الفای غالب دور کمرش حلقه شد و دو نفری روی زمین سقوط کردن.. تهیونگ با نفس های عمیقی روی بدن الفای مو بلند خیمه زده بود سعی در منظم کردن ریتم نفس هاش داشت..بینی هاشون همدیگه رو لمس میکردن ولی یچیز مهمتر وجود داشت
+بـهت.... گفتم.... سر جات... بایستی جئون فاکینگ جونگکوک!
_برو.. از روم بلند شو من یه ثانیه ی دیگه اینجا نمیمونم تو قاتلی میخوای منو بکشی کیم فاکینگ تهیونگ گمشو کناررررررر!
پسر بزرگتر هوف کلافه ای کشید و با لحن محکمی توی فاصله ی خیلی نزدیکی گفت
+محض رضای خدا یه لحظه لال شو!.. چیه هی قاتل قاتل میکنی مگه منو حین ارتکاب جرم گرفتی دیونه امازونی وحشی!
_من میخوام اتاقمو عوض کنم!
نه مثل اینکه مرغ جونگکوک حتی یه پا هم نداشت!
تهیونگ برای لحظه ای در سکوت به صورت گیسو کمند خیره شد و بعد از روی بدن پسر کوچکتر بلند شد.. و به سمت کاناپه حرکت کرد+باشه برو یه نون خور کمتر! اصلا چه بهتر!
پایان فلش بک*
درسته جونگکوک انقدر مصمم بود که حالا بعد از رد شدن درخواست تعویض اتاقش از سمت مسئول خوابگاه، چاره ای نداشت تا در ارامش با قاتل توی اتاق صحبت کنه از کجا معلوم! شاید وقتی داشت توی خواب ناز با امگا ها مینوشید و میرقصید، توسط الفای رو به روش کشته میشد! چه مرگ وحشتناکی! از همه بدتر نگاه های عجیب پسر بزرگتر بود که باعث میشد جونگکوک بخواد خودش رو زنده زنده داخل اتش بیاندازه!باید اول خودش شروع میکرد با تک سرفه ای صداش رو صاف کرد و الفای اونطرف میز غذا خوری کوچیکشون رو مخاطب قرار داد..
BINABASA MO ANG
Alpha ✓[Vkook]
Action[کامل شده] در این دنیا، دو آلفا با شخصیتها و ارزشهای متضاد در رقابتی شدید با هم روبرو میشوند. آلفا کیم تهیونگ که رقابتی است می خواهد تسلط و برتری خود را ثابت کند، در حالی که آلفا جئون جونگکوک با اعتماد به نفس است مصمم است از موقعیت خود دفاع کند...