"تیر خوردم؟"

1K 129 21
                                    

بدنش یخ زد از حس ترس! ..ضربان قلبش روی هزار بود...از نگاه جدی پسر موبلند ترسید.... چرا مادمازلش روش اسلحه کشیده بود؟ با نگرانی از حالت خم شده خارج شد و بیخیال خاموش کردن اتیش شد.. باید باهاش حرف میزد، باید دلیل اینکارو میفهمید... قدمی به سمتش برداشت و با لحن ملایمی پرسید

_انجل داری چیکار میکنی؟؟

+تکون نخور!!!!

سرجاش خشک شد! این چه لحنی بود؟ پسرکش جدی بود؟ واقعا میخواست بکشتش؟ بعد از اون همه اتفاق! اخه چرا؟ احساست پسر رو نمیفهمید! مارک پسر بهش میگفت که پسر الان مضطربه...پس چرا...

_مادمازل لطفا اینکارو نکن... اسلحه ات رو بیار پایین!

جونگکوک با جدیت بهش نگاه میکردو دستش ذره ای نمیلرزید! مثل اینکه مصمم بود تا شلیک کنه...

_مادمازل!...

+انقد حرف نزن الفا!..

تهیونگ اخمی از روی گیجی کرد و به پسر بی رحمش خیره شده بود.. خواست چیزی بگه که جونگکوک از طریق باند پیوند ذهنی ای که بخاطر مارک دو طرفه شون بینشون به وجود اومده بود.. گفت..

«نترس تهیونگی»

و بعد شلیک کرد... حتی اجازه حلاجی به مرد نداد تا حرفش رو تحلیل کنه! تهیونگ شوکه روی زانو افتاد و با چشم های درشت شده به پسر مو بلند نگاه میکرد... تیر خوردم!!! خدای من...جونگکوک به سرعت سمت الفا دوید و بغلش کرد...باسرگرم شدگی خندید و بوسه ای روی پیشونی مرد گذاشت..

+بلند شو تهیونگی تموم شد...

_من... تو.. تو به من شلیک کردی!!!!! من تیر خوردم!

جونگکوک تکخندی از کولی بازی های مردی که سرش رو در اغوش داشت، زد و با حالت شیطونی دست راستش رو روی سینه ی مرد گذاشت و نوازش کرد

+اوه راست میگی تهیونگی، خون ریزی داری.. البته خون سفید!

تهیونگ اخمی کرد و از اغوش جونگکوک فاصله گرفت و نشست.!
بدنش رو چک کرد و وقتی دید حق با پسره و اصلا تیر نخورده به سمت پسر یورش برد و روی زمین خوابوندش و گردن کبود از کیس مارک هاش رو گاز گرفت.. و داد پسر به هوا رفت... تهیونگ با نفس نفس ازش فاصله گرفت و با بیچارگی پرسید

_چرا اونکاروکردی یه لحظه فکر کردم جوون مرگ شدم!خوشحالم جدی نبودی چون حس میکنم جدیتت ترسناکه انجل! 

جونگکوک لبخند خرگوشی ای زد و نشست و به چشم های مرد خیره شد

+ولی من جدی بودم تهیونگی!

_چــ..

پسر نزاشت حرف الفا حتی به زبون بیاد و درجا از جاش بلند شد و به سمت ورودی غار رفت که بخاطر تاریکی هوا هیچ چیز اشکار نبود...

Alpha ✓[Vkook] Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora