افکار مختلفی توی ذهنش بهش حمله میکردند و همه اون هارو کنار میزد و تنها به یک چیز فکر میکرد.
اون باز هم از خودش متنفر شده بود از اینکه ضعیفه و بهش زور میگند.
جیمین خسته بود.
دوست داشت خودشو به آغوش تاریکی ها بسپاره و چشم هاشو برای همیشه ببنده!اما باید قوی میموند باید تحمل میکرد تا اون هم طعم خوشبختی رو بچشه پس فقط به خودش قول داد که برای همیشه قوی بمونه و هیچ وقت پا پس نکشه...
***
- به تو چه ربطی داشت هوسوکا چرا دخالت کردی؟
صدای فریاد های یونگی توی شرکت میپیچید.
جین که به دیدن تهیونگ رفته بود حالا هر دو سراسیمه به سمت دفتر یونگی میرفتند که با منشی و چندتا از پرسنل شرکت که اونجا ایستاده بودند و با ترس به در بسته اتاق یونگی خیره بودند، مواجه شدند.- اینجا چه خبره خانم هوان؟
- آ..آقای جانگ رفتند تو اتاق مدیر مین و چند دقیقه بعد صدای داد فریاد شون بلند شد.
تهیونگ و جین متعجب بهم نگاه کردند و بدون درنگ وارد اتاق یونگی شدند.
- چه خبرتونه کل شرکتو گذاشتید رو سرتون.
با فریاد بلند تهیونگ هردو ساکت شدند و به تهیونگ و جین نگاه کردند.
- خب شد اومدی هیونگ.
هوسوک به حرف اومد و باعت شد جین و ته با کنجکاوی بهشون خیره بشند.
هوسوک بعد مکثی گفت:
- دستور تجاوز به جفتشو داده!یونگی با عصبانیت غرید:
- این زندگی شخصی منه به تو هیچ ربطی نداره.- اگه یکم دیگه دیرتر میرسیدم بهش تجاوز میشد میفهمی یعنی چی؟
- هیونگ چرا این کارو کردی؟
صدای تهیونگ به گوش هاش رسید اما سکوت کرد.- میخواستی ازش یه هرزه بسازی تا خانوادت با ازدواجتون مخالفت کنند؟
با حرف جین تهیونگ و هوسوک متعجب به یونگی نگاه کردند.- برای همین داشتند ازش فیلم میگرفتند که پخشش کنند.
هوسوک شوک زده گفت.جین درحالی که هم عصبانی بود و هم دلخور، با ناراحتی گفت:
- میفهمی چیکار کردی یونگیا؟ میدونی تجاوز برای یک امگا چقدر دردناکه؟- هنوزم پشیمون نیستم اون خودش اینو انتخاب کرد من بهش گفتم که جواب رد بده اما اون.....
با گرم شدن یه طرف صورتش سکوت کرد و با تعجب به جین نگاه کرد.
چند ثانیه سکوت بود تا صدای یونگی که مخاطبش هوسوک و تهیونگ بود، بلند شد:
- برید بیرون.وقتی هیچ عکس العملی از اون دو ندید با تن صدای بلند تری غرید:
- گفتم گمشید بیرون.هوسوک و ته نگاه نا مطمئنی به اون دو انداختن و اتاقو ترک کردند.
VOUS LISEZ
𝐢𝐬𝐨𝐥𝐨𝐩𝐡𝐢𝐥𝐢𝐚 "𝐲𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧&𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤"
Loup-garouامگا پارک از طرف جفتش رد میشه و متوجه میشه کسانی که قصد تعرض بهش داشتند از طرف جفتش بودند! و یونگی انتظارشو نداشت زمانی که قلبشو به کس دیگه ای باخته جفت حقیقیشو پیدا کنه. _ اون آلفا هیچ گاه فکر نمیکرد بعد از همسرش به کس دیگه ای دل ببنده اما اون دچار...