یونگی خنده ای کرد و درحالی که انگار با یاد آوری گذشته خوشحاله گفت:
- مگه میشه یادم نباشه وقتی خودم هر فصل میام جمعت میکنم میبرمت ویلای بیرون شهر.- تاسف بر انگیزه مگه نه؟......اینکه خودم جفت دارم ولی مثل آلفای تازه به بلوغ رسیده نمیتونم خودمو کنترل کنم چون گرگ لعنتیم جفتشو میخواد.
- تو انتخاب نکردی اینطور زندگی کنی!
- انتخاب نکردم و الان دارم تاوان انتخابی که نکردمو میدم.
یونگی در سکوت به دونسنگش که از هر لحظه دیگه ای غمگین تر به نظر می رسید خیره شد.
تهیونگ بعد از سکوتی کوتاه با صدای دو رگهای ادامه داد:
- هیونگ دوسش دارم اما اگه به اندازه هزاران سال هم که قربون صدقش برم و بهش بگم که عاشقشم بازم تمام فکر و ذهنش جای دیگهایه.یونگی وقتی غم مشهود توی چشم های تهیونگ رو دید، سرشو به آغوش کشید و اجازه داد آلفای کوچک تر به آغوشش پناه بیاره.
تهیونگ درحالی که دست هاشو دور یونگی حلقه میکرد با صدای پر بغضی زمزمه کرد:
- میگه دوستم داره اما فقط ترحمه اون نمیتونه به اندازهای که من دوسش دارم دوسم داشته باشه...یونگی نمیدونست باید چی بگه و چطور دوستشو آروم کنه و این آزارش میداد.
تهیونگ از یونگی جدا شد و با چشم هایی که رو به قرمزی میرفت به یونگی خیره شد و گفت:
- تا وقتی اونم قلبشو بهم نبازه نمیتونم عاشقش باشم اما قلبم بی رحمانه هربار براش میتپه!
.
.
.
.
چند دقیقه ای از رفتن تهیونگ و یونگی میگذشت و نامجون همچنان داشت درمورد پرونده های جنایی و موکل هاش صحبت میکرد و حالا داشت درباره اینکه چطور حق امگایی که بهش تجاوزه شده بوده و هیچ سند و مدرکی نداشته رو گرفته، صحبت میکرد.جونگکوک خسته از پر حرفی هیونگش که بعد از سال ها گیرش آورده بود و به حرف گرفته بودش نفس عمیقی کشید بین حرفش پرید و گفت:
- هیونگ؟!- بله جونگکوکا؟
- جفت هیونگو نمیبینم اون کجاست؟
نامجون نفس خسته ای کشید و شات ویسکی شو سر کشید و گفت:
- یونگی و جفتش رابطه خوبی باهم ندارند.جونگکوک تای ابروشو بالا انداخت و متعجب پرسید:
- منظورت چیه؟نامجون درحالی که بطری ویسکی رو از روی عسلی برمیداشت و بازش میکرد جواب داد:
- یونگی جفتشو تو دیدار اول رد کرد اما بعد مجبور شدند باهم ازدواج کنند.جونگکوک شوکه خودشو جلو کشید و گفت:
- چرا ردش کرده آخه؟نامجون شونه ای بالا انداخت و وقتی شاتشو پر کرد گفت:
- یونگی به هیچ کس دلیلشو نگفت.جونگکوک خواست حرف دیگه ای بزنه که صدای بلند و نیمه هوشیار هوسوک باعث توقفش شد.
- آه جین هیونگ دوباره تا خر خره مست کرده.
ESTÁS LEYENDO
𝐢𝐬𝐨𝐥𝐨𝐩𝐡𝐢𝐥𝐢𝐚 "𝐲𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧&𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤"
Hombres Loboامگا پارک از طرف جفتش رد میشه و متوجه میشه کسانی که قصد تعرض بهش داشتند از طرف جفتش بودند! و یونگی انتظارشو نداشت زمانی که قلبشو به کس دیگه ای باخته جفت حقیقیشو پیدا کنه. _ اون آلفا هیچ گاه فکر نمیکرد بعد از همسرش به کس دیگه ای دل ببنده اما اون دچار...