سویون بیخبر از اینکه پدرش چیکارست نشسته بود و با ذوق از اینکه تهیونگ عاشق شده به پدرش میگفت
بعد از کلی صحبت بالاخره چو چیزی که میخواستو پرسید
(=علامت چو)
=عکسی از این فرشته که تهیونگو تغییر داده داری؟
سویون که متوجه نیست پدرش نبود گوشیشو برداشت و عکسایی که توی پاساژ گرفته بودنو نشونش داد و اما چو داشت خصوصیات پسر به خاطر میسپرد تا بتونه کارشو خوب انجام بده
بعد از رفتن سویون چو فورا به دستیارش زنگ زد
=با مشخصاتی که برات ارسال میکنم یه هرزه پیدا کنو بیارش،ردی سرش گوشای سفید بزارید ولی معلوم نباشه واقعی نیست
فورا بیاریدش اینجا و خودتم بیا
وقتی تماسش تموم شد پوزخندی زدو روی مبل نشست
=امروز بالاخره نابودت میکنیم
وقتی که دستیارش و اون پسر رسیدن پوزخندی زد
=شباهت کمی دارن ولی بازم کارمون راه می افته
لختش کن و ببرش تو تخت و خودتم لباساتو درار
بعد از یه ساعت اونا ویدیویی از سکس اون مرد با کسی که شبیه به جونگ کوک گریم شده بود گرفتن
و برای تهیونگ فرستادن
چو بالاخره نقطه ضعف تهیونگو پیدا کرده بود و در کمال ارامش منتظر نابود شدن تهیونگ بود.
تهیونگ وقتی ویدیو رو دید احساس کرد قلبش داره له میشه
فورا گوشیو سمت دیوار پرت کرد و بلند شدو از شرکتی که برای پوشش ساختن خارج شدو سوار ماشین شد
بعد ۲۰ دقیقه به عمارتش رسیدو وقتی درو باز کرد جونگ کوک بغلش کرد
از موهای جونگ کوک گرفت و پرتش کرد روی زمین
_نباید بهت اعتماد میکردم
همتون هرزه اید
خواست به جونگ کوک لگد بزنه که یونگی گرفتش
¥چیکار میکنی تهیونگ؟
_این هرزه امروز از خونه بیرون رفته؟
¥اره
یونگی که نمیدونست چرا می پرسه واقعیتو گفت ولی نفهمید چجوری عصبانیت تهیونگ بیشتر شد
_از اینجا گمشو بیرون
چندتا از بادیگارداش جونگ کوکو گرفتن و پرتش کردن بیرون عمارت
و از اون طرف افراد چو که منتظر همین بودن فورا جونگ کوکو گرفتن و توی ماشین انداختن
جونگ کوک از شدت شوک،ترس و ناراحتی حتی نمیتونست گریه کنه
وقتی به عمارت چو رسیدن جونگ کوکو بزور از ماشین پیاده کردنو داخل بردن
چو با دیدن جونگ کوک پوزخندی زدو و چونشو توی دستش گرفت
=تو قراره کمک کنی کیم تهیونگ با پای خودش بیاد اینجا
چونه جونگ کوک که نمیتونست حرف بزنه رو ول کردو رو به بادیگاردا کرد
=ببریدش اتاق مخصوص خودم میام ازش پذیرایی میکنم
و درضمن مطمئن بشید که دوربینا روشنن
بادیگاردای چو سر تکون دادنو جونگ کوکو بلند کردن و بردن به یه اتاق که از نظر جونگ کوک ترسناک ترین جای ممکن بود،میپرسید چرا؟چون جنازه نفر قبلی هنوز روی تخت بسته شده بود
جونگ کوک با دیدن اون انگار به خودش اومد و شروع کرد به جیغ زدنو التماس کردن
بادیگاردا بیتوجه به جیغای جونگ کوک جنازه رو پایین انداختن و جونگ کوکو به تخت بستن
وقتی چو اومد و دوربینارو روشن کرد ترس جونگ کوک به نهایتش رسید
=قرار نیست بمیری،نه تا وقتی تهیونگو نکشوندیم اینجا
ولی ارزو میکنی که بمیری
یه چاقوی جراحی برداشت و جونگ کوک یدفعه احساس کرد هرچقدر میخواد جیغ بزنه نمیشه(از ترس زبونش بند اومده)
چو رو به دوربین هودی جونگ کوکو بالا زدو چاقورو روی شکم پنبه ایش کشید و زخمی ایجاد کرد که تقریبا اجزای داخلی بدن جونگ کوکم مشخص شد
جونگ کوک حتی نمیتونست جیغ بزنه و از شدت درد درحال مردن بود که چو کنار رفتو دوربینو روی زخمش گرفت تا خوب مشخص بشه
=بخیش بزنید نمیخوام از خونریزی بمیره هنوز کار داریم
بعدش دوربینو خاموش کردو ویدیو رو برای گوشی خودش فرستاد
گوشیشو برداشت با لذت ویدیو رو برای تهیونگ فرستاد و منتظر واکنش اون شد
وقتی بعد یک ساعت جوابی نگرفت(گوشی تهیونگ شکسته)
با یه تحقیق ساده شماره جینو دراورد و ویدیو رو براش ارسال کرد با این متن که:
به تهیونگ بگو ممنون که انقدر احمقه
و اما جین بعد از دیدن اون ویدیو روی زمین افتادو چیزی که میدیدو باور نمیکرد
فورا سمت خونه تهیونگ رفت و وقتی در عمارت باز شد جین که از شدتگریه داشت از حال میرفت سیلی محکمی به تهیونگ زدو گوشیو سمتش پرت کرد و روی زانوهاش افتاد
نامجون با دیدن حال جین نگران شدو بلندش کردو بردش توی اتاق
و تهیونگ وقتی گوشی جینو برداشت چیزیو دید که ارزو میکرد ایکاش میمردو نمیدید
تهیونگ حتی حرف نمیزد و این باعث شد یونگی سیلی محکمی بهش بزنه تا به خودش بیاد
یدفعه اشکای تهیونگ سرازیر شدو یونگی رو متعجب تر کرد
کیمتهیونگ توی مراسم مادرشم گریه نکرده بود و فقط بغض کرده بود
_هیونگ...هیونگ....جونگ کوک..جونگ کوک صبح کجا رفته بود؟
یونگی که دلیل این صحبتارو نمیدونست سرشو کج کرد و هنوز از تهیونگ عصبی بود که جونگ کوکو بیرون کرده
¥با جیمین رفت یه وسیله بخره
تهیونگ که انگار یه سطل اب یخ ریخته باشن روش روی زمین افتاد
_مطمئنی؟
¥اره
تهیونگ بلند شدو سمت اتاق جونگ کوک رفت تا مطمین بشه وسیله جدیدی خریده
وقتی در اتاقو باز کرد با دیدن اون جعبه روی میز احساس کرد میخواد خودشو بکشه
روی جعبه نوشته شده بود:
هدیه برای ته ته
تهیونگ دستشو توی موهاش بردو جوری فریاد زد که یونگی با سرعت توی اتاق اومد
¥چه غلطیمیکنی تهیونگ؟
تهیونگ که با فهمیدن اینکه این نقشه چو بوده از عصبانیت،عذاب وجدان و ناراحتی میخواست خودشو بکشه رو به یونگی کرد
_هیونگ همه افرادو جمع کن میریم عمارت چو
بی هیچ حرفی از عمارت خودش بیرون رفتو سوار ماشینش شد و با سرعت سمت عمارت چو رفت. بی توجه به اینکه کل مسیرو گریه کرده جلوی در عمارت وایستاد
وقتی در عمارت باز شد چو و جونگ کوکو دید که روی بدن برهنش حدود ۷۰،۸۰ تا جای زخمه بخیه خوردست و چشماش بستست و یه اسلحه روی سرشه
_چی میخوای لعنتی؟چی میخوای
ولش کن بره
چو پوزخندی زدو و محکم تر اسلحه رو به سر جونگ کوک فشار داد
=اسلحتو دربیار و خودتو بکش،بعدش اینپسر میتونه بره
_چجوری مطمئن باشم ولش میکنی؟
=میتونی اینکارو نکنی و شاهد مرگش باشی
تهیونگ انقدر از خودش متنفر شده بود که اهمیتی به مرگش نمیداد
اسلحه رو برداشت و روی پیشونیش گذاشت و با دیدن یونگی و افرادش که دارن دور خونه جمع میشن پوزخندی زدو تفنگشو برداشتو روی قلبش گذاشت(زیرش جلیقه پوشیده)
شلیک کردو زبونشو جوری گاز گرفت که خون بیاد و چو فکر کنه واقعا مرده و بدنشو روی زمین انداخت
وقتی صدای خنده های چو بلند شد و جونگ کوک که بیهوش بودو روی زمین انداخت
یونگی فورا بهش شلیک کرد و بعد از اون شلیک بادیگاردای چو از خونه بیرون ریختن و البتهکه سهم اوناهم مردن بود
وقتی بالاخره اخرین بادیگارد چو هم مرد تهیونگ بلند شدو با بدنی که میلرزید سمت جونگ کوک رفتو توی بغلش بلندش کرد
جوری که احساس کرد پاهاش داره از جا درمیاد سمت ماشین رفت و جونگ کوکو کنارش گذاشت و فورا سمت نزدیکترین بیمارستان رفت
بعد ۱۰ دقیقه جونگ کوکو توی بغلش گرفتو از ماشین پیاده شد
پرستارا با دیدن حال جونگ کوک فورا برانکادرو اوردن و جونگ کوکو به مراقبت های ویژه بردن
تهیونگ جلوی بیمارستان روی زانوهاش افتادو مشت محکمی بهزمین زد که باعث شد یکی از استخوناش بشکنه ولی تهیونگحتی متوجهشم نشد
یونگی با استفاده از جی پی اسی که روی ماشین تهیونگ بود پیداش کردو و وقتی تهیونگو توی اون حال دید بلندش کردو داخل بیمارستان بردو پشت در اتاقی که جونگ کوک داخلش بود نشستن
تهیونگ به یه جا خیره شده بود و به سختی نفس میکشید که باعث شد یونگس شک کنه که مردست یا زنده
بعد ۶۰ دقیقه دکتر از اتاق بیرون اومد و تهیونگ جوری سرشو بلند کرد که هودشم صدای مهره های گردنشو شنید
_چیشد؟
صداش جوری میلرزید که دکتر نگران تهیونگ شدو شککرد بگه یا نه
°متاسفانه،به علت ترس زیاد حمله قلبی داشتن و
فعلا تو کما هستن و ممکنه تا یک روز،یک هفته،یک سال و یا بیشتر داخل کما بمونن
تهیونگ با شنیدن حرف دکتر از حال رفتو روی زمین افتاد یونگی که خودشم کم از تهیونگ نداشت نمیتونست بلند بشه یا نگران تهیونگ بشه
پرستارا تهیونگو به یکی از اتاقا بردن تا بهشو بیاد و با نگرانی به یونگی نگاه کرد
°اقا...میدونم موقعیت بدیه ولی لطفا اروم باشید و با ما بیاید تا بهتون ارامبخش بزنیم
یونگی هیچ مخالفتی نکرد چون میدونست الاناست که بهش حمله عصبی دست بده پس بلند شدو همراه پرستارا رفت
تهیونگ وقتی بهشو اومد بی توجه به پرستارا سرم رو از دست خودش کندو با نهایت تواتش سمت اتاق جونگ کوک رفت و در اتاقشو باز کرد
کنار تخت جونگ کوک روی زانوهاش افتادو دست جونگ کوکو گرفت و با هق هق صحبت کرد
_جونگ کوکم...خرگوشم
غلط کردم،لعنت به من غلط کردم جونگ کوک
تروخدا چشماتو باز کن
چجوری بدون خنده هات بمونم
اون لحظه نفهمیدم دارم چهگوهی میخورم جونگ کوک
من عزیزترینمو از عمارتم بیرون کردمو الا...حتی نمیتونم بتونم ببینمت یا نه
لطفا دوباره برام ذوق کن
دوباره بخند
لعنت به من خدایا جون منو بگیرو از جونگ کوکم بگذر
(یک سال بعد)
تهیونگ توی این یک سال هر روز به جونگ کوک سر میزد و گریه میکرد
از اون روز به بعد هیچکی خنده های تهیونگو ندید و اگه یونگی و نامجون جلوشو نگرفته بودن تا الان خودشو کشته بود
توی این یه سال همشون ناراحت بودن ولی سعی میکردن حال همو خوب کنن
نامجون و جین الان کاپل بودن و نامجون بیشتر از هرکسی درد جینو میدید
جین کلی هایبرید رو بزرگ کرده بود ولی جونگ کوک...مثل پسرش بود
جیمین هم دست کمی از جین نداشت و لیسا و جیسو به زور مجبورش میکردن چیزی بخوره و هوسوکم مثل اون دوتا بود
سویون با فهمیدن اینکه پدرش چیکار کرده میخواست خودشو بکشه که خوشبختانه بادیگاردای پدر تهیونگ اجازشو ندادنو گرفتنش
درسته که حال همشون بد بود ولی تهیونگ...فرقی با یه مرده متحرک نداشت و شبا بزور یه ساعت میخوابید و بعدش دوباره با کابوسایی که راجب اون شب میدید از خواب میپرید.
جونگ کوک چشماشو باز کرد و وقتی نور توی صورتش زد چشماشو محکم تر از قبل بست ولی صدای دکترایی که اومدن بالای سرش تا چکش کننو میشنیو
بعد از اینکه دکترا رفتن به سختی روی تخت نشست
سرش گیج میرفت پس ترجیح داد دوباره روی تخت بخوابه
دکترا فورا به تهیونگ زنگ زدن و تهیونگ با دیدن اسم بیمارستان با خیال اینکه جونگ کوک مرده اشکاش سرازیر شدن
_ا..الو
°اقای تهیونگ،تبریک میگم،جونگ کوک بهوش اومده
تهیونگ که دیگه چیزی نمیشنید با سرعت نور خودشو به ماشینش رسوند و سوار ماشین شدو و با نهایت سرعت سمت بیمارستان رفت
وقتی به بیمارستان رسید بی توجه به پرستارا کهمیپرسیدن میخواد کجا بره سمت اتاق جونگ کوک رفتو و قتی در اتاقو باز کرد با دیدن جونگ کوک برایازارمین بار توی این یک سال اشک ریخت و سمت جونگ کوک رفتو محکن تو بغلش گرفتش
جونگ کوککه یادش می اومد تهیونگ چجوری باهاش رفتار کرده قصد نداشت به این زودی ببخشش
+برو اونور اقا
تهیونگ دل شکسته و متعجب از لحن سرد جونگ کوکش دستشو گرفتو بوسید
_غلط کردم
التماست میکنم ببخشم،دیگه نمیتونم نبودتو تحمل کنم
جونگ کوک دلتنگ بغل مرد بود ولی قصد بخشیدنشو نداشت
با صدای بلندی گفت
+دکتر لطفا این مردو ببرید بیرون
دکترا تهیونگ بهت زده رو از اتاق بیرون بردنو تهیونگ پشت در اتاق موهاشو توی دستش گرفت و برای بار هزارم از خودش متنفر شد
۲۰ دقیقه بعد جین به بیمارستان رسیدو داخل اتاق رفتو نامجونم پشتش وارد اتاق شد
جین جونگ کوکو توی بغلش گرفتو گریش بیشتر شدو و نامجونم از سمت دیگه اونا رو توی بغلش گرفت
اونا ۱۰ دقیقه همدیگرو بغل کرده بودن و بعدش درباره این یه سال باهم حرف میزدن
جونگ کوک با فهمیدن حال تهیونگ عذاب وجدان گرفت،نمیخواست ببخشش ولی اجازه نمیداد کسی که عاشقشه فکر خودکشی به سرش بزنه
به شکل خرگوشش در اومدو جین براش در اتاقو باز کرد
جونگ کوک تهیونگو دید که همچنان پشت در اتاق نشسته و گریه میکنه
اروم سمتش رفتو روی پاهاش پریدو بلند شدو پنجه هاشو روی سینه تهیونگ گذاشت
تهیونگ همچنان هق هق میکرد ولی فورا مشغول نوازش کردن جونگ کوک شد
_جونگ کوک،من نتونستم ببینم یکی دیگه لمست میکرد
میدونم اون تو نبودی ولی اون لحظه قدرت فهمیدن اینو نداشتم
دیوونه شدم جونگ کوک
من عاشقتم
خواهش میکنم اگه نمیبخشیمم از عمارت نرو
جونگ کوک سرشو تکون داد و برای اروم کردن مرد که هنوز هق هق میکرد پوزشو بهگردنش میمالید
.
.
.
.
.
.
.
.
اینم از این پارت
دستم شکست ولی خب امیدوارم اوکی باشه
از کسایی که برای این پارت ایده دادن بهم خیلی ممنونم
میخواستم دوباره نظرتونو بدونم راجب این که جونگ کوک ببخشش یا طولش بده؟
و این پارت خیلی زیاده و اصلا حال ندارم چکش کنم لطفا غلط املاییامو نادیده بگیرید
YOU ARE READING
my rabbit
Fantasyچی میشه اگه جونگ کوک که یه هایبرید خرگوشه منتظر این باشه که یکی به سرپرستی بگیرش و کیم تهیونگ به ظاهر مهربون بخواد اون رو به سرپرستی بگیره؟