هانول بعد اینکه حسابی جونگ کوکو چلونده بود،از اتاق بیرون رفت تا جونگ کوک به حالت اصلیش برگرده و لباس بپوشه
وقتی هانول رفت تهیونگ جونگ کوکو توی بغلش کشید و قبل اینکه به حالت انسانیش برگرده پنجشو اروم بوسید
_وقتی خرگوش میشی خیلی چلوندنی میشی بیبی
جونگ کوک لبخند زد و روی پاهای تهیونگ به حالت اصلیش برگشت و با لبخند به تهیونگ چسبید
تهیونگم لبخند زد کمر جونگ کوکو نوازش کرد
_بریم بیرون،عزیزم؟
جونگ کوک لبخند زد و گردن تهیونگو بوسید
+باشه
بلند شد و لباساشو پوشید
وقتی میخواست در اتاقو باز کنه گوشی تهیونگ زنگ خورد و وقتی جوابشو داد جونگ کوک شاهد اخم تهیونگ بود
+چیزی شده؟
تهیونگ بلند شد و لبای جونگ کوکو بوسید
_عمم براش کار پیش اومده و ایزول بیشتر میمونه
جونگ کوک هم اخم کیوتی کرد و جلو رفتو گردن تهیونگو گاز گرفت
تهیونگ اخماش ازبین رفت و اروم خندید
_این دیگه برای چی بود؟
جونگ کوک لبخند شیطونی زد و جایی کهگاز گرفته بود رو بوسید
+برای اینکه مطمئن شم ایزول میتونه اینو ببینه
تهیونگ لبخند زد و جونگ کوکو بوسید
_افرین توله
جونگ کوک با لبخند در اتاقو باز کرد و از اتاق بیرون رفت
با دیدن لیسا و جیسو که افتادن دنبال هم خندید
+چیشده دخترا؟
؛هیچی فقط یسری عکس خیلی قشنگ از رزی پیدا کردم و دارم سعی میکنم جیسورو راضی کنم بگه قضیه عکسا چیه
جونگ کوک خندیدو پشت میز نشست
+بقیه کوشن؟
؛رفتن برای شام وصیله بگیرن
تهیونگ سمت جونگ کوک اومد و سرشو بوسید
_میخوای ماهم بریم بیرون؟
جونگ کوک با ذوق سرشو تکون داد و به لیسا و جیسو نگاه کرد
+شماهم میاید؟
اونا به نشونه منفی سرشونو تکون دادن
جونگ کوک دیگه چیزی نگفت و بلند شد و رفت تا سریع لباساشو عوض کنه
تهیونگ که بنظرش لباساش مناسب بود به میز تکیه داد و منتظر موند تا جونگ کوک بیاد
وقتی جونگ کوک بیرون اومد با لبخند تهیونگو بغل کرد
+بریم؟
تهیونگ سر تکون داد و بعد از خداحافظی با لیسا و جیسو رفتن و سوار ماشین شدن
تهیونگ دستشو روی قسمت داخلی رون جونگ کوک گذاشت
_بریم بستنی بخوریم؟
جونگ کوک با ذوق سرشو تکون داد
+برام شیرموز هم میگیری؟؟؟
تهیونگ خندید و لبای جونگ کوکو بوسید
_کم کم دارم شک میکنم شیرموزو بیشتر از من دوست داری
+شایدم واقعا بیشتر دوست دارم؟
با شیطنت گفت و تهیونگ اخم کرد
_عه؟پس دیگه برات نمیخرم
جونگ کوک با چشمایی که خیس شده بودن نگاهش کرد
+ن..نمیخری؟
تهیونگ که در حد مرگ شوکه شده بود لبای جونگ کوکو بوسید
_میخرم میخرم غلط کنم نخرم
جونگ کوک چشماشو بست
+قول؟
تهیونگ سرشو تکون داد و فورا جونگ کوکو روی پاش نشوند
_اره عزیزم قول میدم
بخاطر یه شیرموز اشکی میکنی چشمای خوشگلتو؟
جونگ کوک دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
+هی،اونا فقط شیرموز نیستن،برای زندگی نیازن
تهیونگخندید و سر جونگ کوکو بوسید
_باشه باشه
میریم میخریم خب؟
هرچقدر بخوای میخریم
جونگ کوک با ذوق سر جاش نشست
+مرسیییی
تهیونگ هم خندید و بعد از اون تا وقتی برسن کسی حرفی نزد
وقتی رسیدن به بستنی فروشی تهیونگ با لبخند به جونگ کوک نگاه کرد
_چی میخوری توله؟
+هرچی باشه خوبه
تهیونگ موهاشو ناز کرد و سرشو تکون داد و پیاده شد و رفت تا سفارش بده
به سلیقه خداش برای جونگ کوک بستنی وانیلی و کیک شکلاتی گرفت و برای خودش هم یه بستنی شکلاتی
وقتی با بستنیا و شیرموز برگشت چشمای جونگ کوک برق زد و بستنیو ازش گرفت
سریع شروع کرد به خوردن بستنی
وقتی تمومش کرد بغض ریزی داشت که باعث تعجب تهیونگ شد
_چیشده؟
+میدونی،توی پرورشگاه با اینکه هیونگام بودن،ولی رئیسشون اجازه نمیداد به ما هایبریدا از اینخوراکی ها بدن
هیونگا برام قایمکی شیرموز میاوردن و وقتی دیدن من چقدر وابستشم
ترجیح دادن خوراکی دیگه ای نیارنتا اگه رئیسشون فهمید و نتونستن بیارن،من بیشتر از این ناراحت نشم
پس...این اولین باریه که بستنی میخورم
تهیونگ که از شنیدن حرفای جونگ کوک شوکه شده بود
خم شد و لبای جونگ کوکو بوسید
_وای گوک،از این به بعد بیشتر میبرمت اینور اونور خب؟
بیا بغلم
جونگ کوک فورا روی پاهاش نشست و تهیونگ مشغول نوازش موهاش شد
جونگ کوک سرشو توی گردن تهیونگ برد
+قول میدی ترکم نکنی؟
تهیونگ فورا لبای جونگ کوکو بوسید
_قول میدم عزیزم
وقتی به خونه برگشتن بقیه هم رسیده بودن و جین داشت اشپزی میکرد
وقتی داخل رفتن یونگیو دیدن که خوابیده بود روی مبل انگار تیر خورده
_هیونگ،مردی؟
جیمین خندید و و بغل یونگی نشست
&چیزیش نیست فقط اومد دید نارنگیاشو خوردم
نامجون هم خندید و تهیونگ با شک دستشو گذاشت روی شونه جیمین
_ما بودیم الان سر قبرمون بودید
جیمین که گیج شده بود سرشو کج کرد
$مطمئن باش چون تو بودی کاریت نداشت
جین جونگ کوکو صدا کرد تا بیاد کمکش کنه و تهیونگ هم رفت تا کمک خرگوشش کنه
بعد از این که غذا اماده شد جین با خنده سمت نامجون رفت
*خیلی خوش شانسی که هر روز غذای منو میخوری
با این دست پختم باید خداتو شکر کنی که منو داری
نامجون هم خندید
$قطعا همینجوریه که تو میگی عزیزم
جونگ کوک خندید و پشت میز نشست
وقتی همه پشت میز نشستن و غذا تموم شد همه بجز هوسوک سمت خونه هاشون رفتن و هوسوک موند تا بیشتر پیش هانول و دونگش باشه
بعد از رفتن همه هانول با شیطنت روی کاناپه نشست
#میای بازی کنیم؟
روبه هوسوک گفت و هوسوک فورا قبول کرد
جونگ کوک وقتی از اتاقشبیرون اومد که بره اب بخوره
با دیدناینکه هانول روی هوسوکه چشماش از تعحب گشاد شد و جیغ ریزیزد
هانول فورا از روی هوسوک بلند شد و وقتی هوسوکم بلند شد هانول شروع کرد به توضیح دادن به جونگ کوک
#میخواستم دسته بازیو ازش بگیرممم
جونگ کوک خندید
+من مزاحمتون نمیشم به کارتون برسید
سمت اتاق رفت و اون دوتا که سرخ شدنو تنها گذاشت
وقتی وارد اتاق تهیونگ شد و خندید تهیونگ لبخند زد و تو بغلش کشید
_چیشده که اینجوری میخندی توله؟
+اون دوتا واقعا داشتن سر دسته بازی دعوا میکردن و هانول رفته بود روی هوسوک ولی من از موقعیت استفاده کردم تا اذیتشون کنم
تهیونگ خندیدو پسرشو تو بغلش کشید
_چه توله شیطونی
جونگ کوکم لبخند زد و لبای تهیونگو بوسید
+از نظرای دیگه ایم شیطونم
سرشو کنار گوش تهیونگ برد و نرمه گوششو گاز گرفت
+مگه نه،ددی؟
تهیونگ هیسی کشید و گردن جونگ کوکو بوسید
_شیطونی نکن توله،باید وایسیم تا خودت نیاز داشته باشی وگرنه بعدش جونی نمیمونه برای اروم کردنت
جونگ کوک خندید و سرشد روی شونه تهیونگ گذاشت
+میتونم صبر کنم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
این پارتم تموم شد و امیدوارم خوب شده باشه و امیدوارم دوستش داشته باشید
لطفا غلط املاییامو نادیده بگیرید چون چک نشده
YOU ARE READING
my rabbit
Fantasyچی میشه اگه جونگ کوک که یه هایبرید خرگوشه منتظر این باشه که یکی به سرپرستی بگیرش و کیم تهیونگ به ظاهر مهربون بخواد اون رو به سرپرستی بگیره؟