17

429 25 1
                                    

هانول بعد اینکه حسابی جونگ کوکو چلونده بود،از اتاق بیرون‌ رفت تا جونگ کوک به حالت اصلیش برگرده و لباس بپوشه
وقتی هانول رفت تهیونگ جونگ کوکو توی بغلش کشید و قبل اینکه به حالت انسانیش برگرده پنجشو اروم بوسید
_وقتی خرگوش میشی خیلی چلوندنی میشی بیبی
جونگ کوک لبخند زد و روی پاهای تهیونگ به حالت اصلیش برگشت و با لبخند به تهیونگ چسبید
تهیونگم لبخند زد  کمر جونگ کوکو نوازش کرد
_بریم بیرون،عزیزم؟
جونگ کوک لبخند زد و گردن تهیونگو بوسید
+باشه
بلند شد و لباساشو پوشید
وقتی میخواست در اتاقو باز کنه گوشی تهیونگ زنگ خورد و وقتی جوابشو داد جونگ کوک شاهد اخم تهیونگ بود
+چیزی شده؟
تهیونگ بلند شد و لبای جونگ کوکو بوسید
_عمم براش کار پیش اومده و ایزول بیشتر میمونه
جونگ کوک‌ هم اخم کیوتی کرد و جلو رفتو گردن تهیونگو گاز گرفت
تهیونگ اخماش ازبین رفت و اروم خندید
_این دیگه برای چی بود؟
جونگ کوک لبخند شیطونی زد و جایی که‌گاز گرفته بود رو بوسید
+برای اینکه مطمئن شم ایزول میتونه اینو ببینه
تهیونگ لبخند زد و جونگ کوکو بوسید
_افرین توله
جونگ کوک با لبخند در اتاقو باز کرد و از اتاق بیرون رفت
با دیدن لیسا و جیسو که افتادن دنبال هم خندید
+چیشده دخترا؟
؛هیچی فقط یسری عکس خیلی قشنگ از رزی پیدا کردم و دارم سعی میکنم جیسورو راضی کنم بگه قضیه عکسا چیه
جونگ کوک خندیدو پشت میز نشست
+بقیه کوشن؟
؛رفتن برای شام وصیله بگیرن
تهیونگ سمت جونگ کوک اومد و سرشو بوسید
_میخوای ماهم بریم بیرون؟
جونگ کوک با ذوق سرشو تکون داد و به لیسا و جیسو نگاه کرد
+شماهم میاید؟
اونا به نشونه منفی سرشونو تکون دادن
جونگ کوک دیگه چیزی نگفت و بلند شد و رفت تا سریع لباساشو عوض کنه
تهیونگ که بنظرش لباساش مناسب بود به میز تکیه داد و منتظر موند تا جونگ کوک بیاد
وقتی جونگ کوک بیرون اومد با لبخند تهیونگو بغل کرد
+بریم؟
تهیونگ سر تکون داد و بعد از خداحافظی با لیسا و جیسو رفتن و سوار ماشین شدن
تهیونگ دستشو روی قسمت داخلی رون جونگ کوک گذاشت
_بریم بستنی بخوریم؟
جونگ کوک با ذوق سرشو تکون داد
+برام شیرموز هم میگیری؟؟؟
تهیونگ خندید و لبای جونگ کوکو بوسید
_کم کم دارم شک میکنم شیرموزو بیشتر از من دوست داری
+شایدم واقعا بیشتر دوست دارم؟
با شیطنت گفت و تهیونگ اخم کرد
_عه؟پس دیگه برات نمیخرم
جونگ کوک با چشمایی که خیس شده بودن نگاهش کرد
+ن..نمیخری؟
تهیونگ که در حد مرگ شوکه شده بود لبای جونگ کوکو بوسید
_میخرم میخرم غلط کنم نخرم
جونگ کوک چشماشو بست
+قول؟
تهیونگ سرشو تکون داد و فورا جونگ کوکو روی پاش نشوند
_اره عزیزم قول میدم
بخاطر یه شیرموز اشکی میکنی چشمای خوشگلتو؟
جونگ کوک دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
+هی،اونا فقط شیرموز نیستن،برای زندگی نیازن
تهیونگ‌خندید و سر جونگ کوکو بوسید
_باشه باشه
میریم میخریم خب؟
هرچقدر بخوای میخریم
جونگ کوک با ذوق سر جاش نشست
+مرسیییی
تهیونگ هم خندید و بعد از اون تا وقتی برسن کسی حرفی نزد
وقتی رسیدن به بستنی فروشی تهیونگ با لبخند به جونگ کوک نگاه کرد
_چی میخوری توله؟
+هرچی باشه خوبه
تهیونگ موهاشو ناز کرد و سرشو تکون داد و پیاده شد و رفت تا سفارش بده
به سلیقه خداش برای جونگ کوک بستنی وانیلی و کیک شکلاتی گرفت و برای خودش هم یه بستنی شکلاتی
وقتی با بستنیا و شیرموز برگشت چشمای جونگ کوک برق زد و بستنیو ازش گرفت
سریع شروع کرد به خوردن بستنی
وقتی تمومش کرد بغض ریزی داشت که باعث تعجب تهیونگ شد
_چیشده؟
+میدونی،توی پرورشگاه با اینکه هیونگام بودن،ولی رئیسشون اجازه نمیداد به ما هایبریدا از این‌خوراکی ها بدن
هیونگا برام قایمکی شیرموز میاوردن و وقتی دیدن من چقدر وابستشم
ترجیح دادن خوراکی دیگه ای نیارن‌تا اگه رئیسشون فهمید و نتونستن بیارن،من بیشتر از این ناراحت نشم
پس...این اولین باریه که بستنی میخورم
تهیونگ که از شنیدن حرفای جونگ کوک شوکه شده بود
خم شد و لبای جونگ کوکو بوسید
_وای گوک،از این به بعد بیشتر میبرمت اینور اونور خب؟
بیا بغلم
جونگ کوک فورا روی پاهاش نشست و تهیونگ مشغول نوازش موهاش شد
جونگ کوک سرشو توی گردن تهیونگ برد
+قول میدی ترکم نکنی؟
تهیونگ فورا لبای جونگ کوکو بوسید
_قول میدم عزیزم
وقتی به خونه برگشتن بقیه هم رسیده بودن و جین داشت اشپزی میکرد
وقتی داخل رفتن یونگیو دیدن که خوابیده بود روی مبل انگار تیر خورده
_هیونگ،مردی؟
جیمین خندید و و بغل یونگی نشست
&چیزیش نیست فقط اومد دید نارنگیاشو خوردم
نامجون هم خندید و تهیونگ با شک دستشو گذاشت روی شونه جیمین
_ما بودیم الان سر قبرمون بودید
جیمین که گیج شده بود سرشو کج کرد
$مطمئن باش چون تو بودی کاریت نداشت
جین جونگ کوکو صدا کرد تا بیاد کمکش کنه و تهیونگ هم رفت تا کمک خرگوشش کنه
بعد از این که غذا اماده شد جین با خنده سمت نامجون رفت
*خیلی خوش شانسی که هر روز غذای منو میخوری
با این دست پختم باید خداتو شکر کنی که منو داری
نامجون هم خندید
$قطعا همینجوریه که تو میگی عزیزم
جونگ کوک خندید و پشت میز نشست
وقتی همه پشت میز نشستن و غذا تموم شد همه بجز هوسوک سمت خونه هاشون رفتن و هوسوک موند تا بیشتر پیش هانول و دونگش باشه
بعد از رفتن همه هانول با شیطنت روی کاناپه نشست
#میای بازی کنیم؟
روبه هوسوک گفت و هوسوک فورا قبول کرد
جونگ کوک وقتی از اتاقش‌بیرون اومد که بره اب بخوره
با دیدن‌اینکه هانول روی هوسوکه چشماش از تعحب گشاد شد و جیغ ریزی‌زد
هانول فورا از روی هوسوک بلند شد و وقتی هوسوکم بلند شد هانول شروع کرد به توضیح دادن به جونگ کوک
#میخواستم دسته بازیو ازش بگیرممم
جونگ کوک خندید
+من مزاحمتون نمیشم به کارتون برسید
سمت اتاق رفت و اون دوتا که سرخ شدنو تنها گذاشت
وقتی وارد اتاق تهیونگ شد و خندید تهیونگ لبخند زد و تو بغلش کشید
_چیشده که اینجوری میخندی توله؟
+اون دوتا واقعا داشتن سر دسته بازی دعوا میکردن و هانول رفته بود روی هوسوک ولی من از موقعیت استفاده کردم تا اذیتشون کنم
تهیونگ خندیدو پسرشو تو بغلش کشید
_چه توله شیطونی
جونگ کوکم لبخند زد و لبای تهیونگو بوسید
+از نظرای دیگه ایم شیطونم
سرشو کنار گوش تهیونگ برد و نرمه گوششو گاز گرفت
+مگه نه،ددی؟
تهیونگ هیسی کشید و گردن جونگ کوکو بوسید
_شیطونی نکن توله،باید وایسیم تا خودت نیاز داشته باشی وگرنه بعدش جونی نمیمونه برای اروم کردنت
جونگ کوک خندید و سرشد روی شونه تهیونگ گذاشت
+میتونم صبر کنم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
این پارتم تموم شد و امیدوارم خوب شده باشه و امیدوارم دوستش داشته باشید
لطفا غلط املاییامو نادیده بگیرید چون چک نشده

my rabbit Where stories live. Discover now