11

449 30 13
                                    

نیم ساعت گذشته بودو جین نامجون و یونگی رفتن تا با اونا یکم خرید کنن و ایزول تهیونگ تنها بودن
ایزول هرجور شده تهیونگو بدست میورد پس یه قرص که باعث بالا رفتن تنش جنسی میشه توی بطری اب ریخت و قبل اینکه تهیونگ بیاد خوب بطریو تکون داد
تهیونگ روی کاناپه نشست و بیخبر از اینکه ایزول قرصی توی اب ریخته بطری ابو برداشت و سر کشید
بعد از ده دقیقه احساس گرمای شدیدی داشت و دیکش داشت سفت میشد
ایزول با دیدن حال تهیونگ کنارش نشست و پوزخندی زد
دستشو روی دیک تهیونگ کشید و پوزخندش بیشتر شد
(+۱۸)
تهیونگ که دیگه متوجه چیزی نبودو فقط میخواست با یکی سکس کنه ایزولو روی مبل خوابوند و مشغول بوسیدنش شد و دستشو روی سینه هاش کشیدو لباس جذبشو توی تنش پاره کردو خم شدو یکی از سینه های ایزولو توی دهنش برد و بی صبر شلوار خودشو پایین کشیدو دامن ایزولو بالا زدو و بی توجه به چیزی و اینکه اصلا اونو تحریک نکرده دیکشو وارد مقعد ایزول کرد و اهی کشید
از اون طرف‌جونگ کوک با شنیدن اینکه تهیونگ کارتشو داده به لیسا تصمیم گرفته بود تهیونگو ببخشه و زودتر از بقیه داشت برمیگشت خونه وقتی در عمارتو باط کرد با دیدن اون صحنه روی زمین افتاد و تهیونگ فورا از ایزول بیرون کشید
(اسمات تموم شد)
از استرس دیکش خوابیده بودو عرق میریخت
سریع شلوارشو پوشید و کنار جونگ کوک نشست و جونگ کوک فورا بلند شدو سمت اتاقش رفتو درو بست و قفل کرد
پشت در اتاق نشست و اشکاشو پاک کرد
چند دست از لباساشو برداشت و توی ساک ریخت
اصلا نمیتونست اینجا بمونه
احساس میکرد داره خفه میشه
در اتاقو باز کرد و تهیونگ بهت زده به ساک‌توی دست جونگ کوک نگاه میکرد و ایزول با پوزخند چندشی رفتن جونگ کوکو نگاه میکرد
تهیونگ روی زمین افتادو حتی نمیتونست چیزی بگه
جونگ کوک از عمارت خارج شدو و بقیه که تازه رسیده بودن با نگرانی به جونگ کوک نگاه میکردن
*چیشده‌گوک؟
+بعدا میگم...هیونگ میتونم خونه تو بمونم؟
جین فورا سرشو تکون دادو جونگ کوک سوار ماشین شدو جین نگاهی به نامجون انداخت و بغلش کردو بعد سوار ماشین شد
خواست چیزی بگه که اول جونگ کوک به حرف اومد
+هیونگ نمیتونم تعریفش کنم
بعدش صدای هق هق هاش ماشینو پر کرد و قلب جینو به درد اورد
بدون هیچ حرفی ماشینو روشن کردو سمت خونش رفت
وقتی رسیدن جونگ کوک زودتر از جین پیاده شد و منتظر موند تا جین پارک کنه
جین بعد اینکه پارک کرد ماشینو خاموش کردو در خونه رو باز کرد
جونگ کوک داخل اومد و همونجوری که‌گریه میکرد به جین نگاه کرد
+تو کدوم اتاق بمونم هیونگ؟
جین به یکی از دوتا اتاقی که داشت اشاره کرد و بعد رفتن جونگ کوک روی کاناپه نشست و گوشیشو‌برداشت و با سیلی از پیاما مواجه شد
_هیونگ حالش خوبه؟
_خیلی گریه میکنه؟
_برنمیگرده؟
و... هزار تا پیام دیگه که همش از طرف تهیونگ بود
جین نمیدونست چی بگه پس تصمیم گرفت فعلا گوشیشو خاموش کنه
صبح روز بعد جونگ کوک کاملا فرق کرده بود
تهیونگ صبح زود به خونه جین اومده بود و وقتی جونگ کوک از اتاق بیرون اومد اون دوتا تونستن متوجه نگاه بی تفاوتش بشن
تهیونگ که داشت‌گریه میکرد با دیدن جونگ کوک بلند شدو خواست بغلش کنه که جونگ کوک سیلی نسبتا محکمی بهش زد
+نزدیک من نشو
روی مبل نشست و بی توجه به تهیونگ سرشو روی پای جین گذاشت
+امروز بریم دیدن هیون وو؟
جین سعی کرد تعجب نکنه و لبخند زد
*اره
جونگ کوک لبخندی زدو دست جینو گرفت و از قصد گفت
+دلم برای کراشم تنگ شده بود
اون حسی بیشتر از دوستی به هیون وو نداشت ولی نیاز نبود تهیونگ اینو بدونه
تهیونگ با شنیدن این قلبش بیشتر له شدو بلند شدو پایین کاناپه نشست
_جونگ کوکم،باور کن توضیح میدم برات
جونگ کوک از روی کاناپه بلند شدو سمت اتاقش رفت و جوری که انگار تهیونگ وجود نداره مشغول اماده شدن شد
تهیونگ روی زانوهاش نشست و از ته دلش هق هق کردو جونگ کوک با شنیدنش یکم عذاب وجدان گرفت ولی توجه نکردو سمت جین رفت
_بریم پیش هیون وو؟
جین بلند شدو کمک کرد تهیونگم بلند بشه
_لطفا منم با خودت ببر جین
جین تهیونگو توی ماشین نشوند  جونگ کوکم توی ماشین نشست
وقتی به اونجا رسیدن جونگ کوک زودتر وارد پرورشگاه شدو با دیدن هیون وو سمتش رفتو بی توجه به صورت بهت زدش لب زد
+منو ببوس،لطفا بعدا برات توضیح میدم
هیونگ وو تعجب کرد ولی سرشو تکون دادو جونگ کوکو چرخوند و یجوری سرشو جلو برد انگار داره میبوسش ولی درواقع انگشت خودشو بوسید
تهیونگ با دیدنش خون توی رگاش یخ زد
احساس کرد پاهاش تحمل وزنشو نداره و به جین تکیه‌کرد
از پرورشگاه بیرون رفتو اسلحشو برداشت و روی سرش گذاشت
جونگ کوک با دیدن تهیونگ با نهایت سرعتی که داشت سمتش رفتو لحظه اخر دست تهیونگو کشید که باعث شد گلوله بخوره به گلوش
جونگ کوک با ترس به تهیونگ نگاه کرد و جیغ زدو فورا‌گوشیو برداشت و زنگ زد به اورژانس
وقتی اورژانس رسیدو تهیونگو توی امبولانس گذاشتن جونگ‌کوک کنارش بود و دست تهیونگو بین دستای کوچولوی خودش گرفته بودو گریه میکرد
تهیونگ با وجود اینکه داشت بیهوش میشد دست جونگ کوک میفشرد و سعی میکرد ارومش کنه
وقتی به بیمارستان رسیدن تهیونگو به اتاق عمل بردنو جونگ کوک پشت در اتاق عمل از استرس میلرزید
وقتی بعد دوساعت دکتر گفت میتونه بره ببینیش بی هیچ صبری داخل رفتو کنار تخت تهیونگ نشستو تهیونگو بغل کردو گریه‌کرد
دکتر داخل اومد تا یسری توضیحات بده
°حنجرشونو پیوند زیدم ممکنه نتونن تا چند ساعت صحبت کنن
جونگ کوک بیشتر گریه کرد سرشو بالا اوردو لبای تهیونگو بوسید و چشمای تهیونگ با شوک گشاد شد
+میخواستی تنهام بزاری؟
میخواستی خودتو بکشی؟
حق نداری تهیونگ
حق نداری خودتو ازم بگیری
بلندتر هق هق کردو تهیونگ به دکتر اشاره زد تا براش یه کاغذ بیاره و یه خودکار
وقتی دکتر کاغذ و خودکارو اورد فورا اونارو از دستش گرفتو مشغول نوشتن شد
_اون شب ایزول توی بطریم یچیزی ریخت
باعث تحریک شدنم شد
دست خودم نبود
خیلی متاسفم
لطفا دوباره نزار اون عوضی لباتو ببوسه
جونگ کوک با خوندن اون از عصبانیتش یکم کم شد
و دوباره لبای تهیونگو بوسید
+اون انگشت خودشو بوسید ته..
تهیونگ لبخندی زدو جونگ کو‌ک بخاطر ترسش از اینکه ته دوباره صحبت نکنه تبدیل به خرگوش شدو روی تهیونگ رفتو لباشو بوسید و پوزشو به گلوی ته که بانداژ شده بود مالید
تهیونگ دستشو به سختی بالا اورد و جونگ کوکو ناز کرد
تهیونگ به دکتر اشاره کرد تا از اتاق بیرون بره و سرمو از دستش کند و پنجه های جونگ کوکو روی صورتش گذاشت و با انگشتش سرشو به خودش نزدیک کرد تا ببوسش
بعد از اینکه بوسیدش بلند شدو جونگ کوکو روی پاش خوابوندو شکمشو ناز کرد و دوباره بلندش کردو سرشو بوسید
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
امیدوارم خوب شده باشه
لطفا غلط املاییامو نادیده بگیرید و خوشحال میشم نظرتون راجب این پارتو بدونم

my rabbit Where stories live. Discover now