میخواستن بلند بشن و برن حساب کنن که سویون به جمعشون اضافه شد و حتی نمیتونست به چشمای جونگ کوک یا تهیونگ نگاه کنه
_این چرا اینجاست؟
یونگی دستشو روی شونه تهیونگ گذاشت
¥میدونم عصبیی،ولی بالاخره باید ببخشیش ته،اون مادرمونه
تهیونگ که دوباره لحنش مثل قبل عصبی شده بود چرخید و رو به سویون کرد
_مادر؟
هر جنده ای لایق مادر صدا شدن نیست یونگی
جونگ کوک که نمیدونست ته چرا دوباره اینجوری شده ترسیده بود و ترسش از این بود که دوباره تهیونگ باهاش سرد و عصبی رفتار کنه
توی همین فکرا بود که نفهمید کی از استرس به خرگوش تبدیل شده
تهیونگ همچنان داشت سویونونگاه میکرد کهلیسا صداش کرد
؛هی،تهیونگ تمومش کن جونگ کوک ترسیده
تهیونگ سمت جونگ کوک برگشت و با دیدنش نفسشوکلافه بیرون داد و جونگ کوکو توی بغلش بلند کرد
خواست چیزی بگه که گوشی جین زنگ خورد و جین عذرخواهی کرد و رفت که جواب بده
تهیونگ تصمیم گرفت چیزی نگه و بجاش جونگ کوکو اروم کنه،اصلا نمیخواست خرگوششو برسونه
وقتی جین برگشت با نگرانی به تهیونگ نگاه میکرد
*تهیونگ....والدین واقعی جونگ کوک پیدا شدن...
از پرورشگاه تماس گرفتن و گفتن والدین واقعیش اومدن تا جونگ کوکو ببرن و...یجورایی حق سرپرستی با اوناست
تهیونگ که درحد مرگ عصبی شده بود بلند شدو دستشو محکم روی میز کوبید که بقیه با نگرانی بهش نگاه کردن
"تهیونگ...برو باهاشون حرف بزن،شاید حل شد
جونگ کوک که هنوزم شک زده بود به پاهای تهیونگ چسبید
تهیونگ جونگ کوکو بلند کرد و بدون حرف و نگاه کردن به بقیه توی ماشین نشست
وقتی توی ماشین نشست و جونگ کوکو کنارش گذاشت بغضش ترکید و اشکاش بی صدا ریخت
جونگ کوک با دیدنش بیخیال لباساش شد و به حالت انسانیش برگشت و لبای تهیونگو بوسید
+تهیونگ اگه من نخوام نمیتونن ببرنم
و با اینکه ترجیح میدم فکر کنم خانواده ندارم،با توجه به چیزایی که ازشون یادمه حالا که شنیدن سرپرست پیدا کردم فقط یکم پول میخوان تا بیخیالمون بشن
تهیونگ جونگ کوکو روی پاش نشوند و چسبوندش به خودش و سرشو توی گردنش برد
_اگه نیاز باشه میکشمشونجونگ کوک،حتی اگه بخاطرش نبخشیم نمیتونم بزارم ازم بگیرنت
جونگ کوک موهای تهیونگو ناز کرد و لباشو بوسید
+نمیتونن اینکارو بکنن تهیونگ
تهیونگ سرشو تکون داد و از بوی تن جونگ کوک ارامش گرفتو سرشو روی شونش گذاشت
_میخوام برم پرورشگاه،توی راه لباسم میگیرم برات
جونگ کوک روی صندلی خودش نشست
_من فکر میکردم تو توی پرورشگاه بدنیا اومدی
جونگ کوک سرشو پایین انداخت و بغض کرد
+ترجیح میدم به بقیه بگم توی پرورشگاه بدنیا اومدم
تهیونگ سرشو تکون داد و با دیدن اولین فروشگاه وایساد و ماشینو یهگوشه پارک کرد و پیاده شد و رفت و فورا با چند دست لباس اومد
_نمیدونستم با چی راحتی پس چندتا گرفتم
جونگ کوک که دهنش از دیدن برند لباسا باز مونده بود سرشو تکون داد و با کلی تلاش لباساشو بدون پیاده شدن پوشید
از طرفی بقیه که حسابی نگرانبودن رفتن خونه تهیونگ تا وقتی که معلوم بشه جونگ کوک میمونه یا نه
جونگ کوک وقتی به پرورشگاه رسیدن از ماشین پیاده شد و دست تهیونگو محکم گرفت
تهیونگ سر جونگ کوکو بوسید و سمت در پرورشگاه رفتن
وقتی وارد پرورشگاه شدن جونگ کوک به خانوادش اشاره کرد
+اونان...ته
تهیونگ سرشو تکون داد و یه پیام برای اعضای باندش فرستاد که نزدیک اینجا جمع بشن و درصورت نیاز شروع کنن
تهیونگ با دیدن خانواده حونگ کوک حالت سردی به خودش گرفته بود و جلو رفت
_سلام
پدر جونگ کوک سرشو تکون داد
°اومدیم جونگ کوکو ببریم و فکر نکنم حرفی باشه
جونگ کوک عصبی از پشت تهیونگ بیرون اومد
+چرا الان مهم شدم برات؟
پدر جونگ کوک نیشخند زد
°شریکم برای دخترش دنبال همسره و چی بهتر از اینکه از پسر بی مصرفم یه استفاده بکنم؟
تهیونگ پوزخند ترسناکی زد
با تک زنگی که تهیونگ به یکی از دستیاراش زد توی سه دقیقه کل پرورشگاه پرشده بود از اعضای باند تهیونگ
_امیدوارم مجبور نشم خانواده خرگوشمو جلوی چشماش بکشم،پس خوشحال میشم بیخیالش بشید و برید
+هیونگم کجاست؟
°هانول نیومد،مخالف این کارم بود ولی خب کیه که اهمیت بده؟
اون بی عرضه برای همسر دختر شریکم شدن خوب نبود
تورو کسی نمیشناسه و برای همین شکم نمیکنن
پدرش با لحن لرزونی گفت
_بهتره خودت مدارک سرپرستیشو امضا کنی و گورتو گم کنی وگرنه خوشحال میشم از شرت خلاص بشم
پدر جونگ کوک ترسیده امضا کرد و نگاهشو به جونگ کوک دوخت
+میبینم یکیو پیدا کردی که بخوادت هرزه
تهیونگ پوزخندی زد و مشت محکمی توی صورت باباش زد
همین موقع هیونگ جونگ کوک یعنی هانول اومد و با دیدن جونگ کوک بغض کرد و محکم بغلش کرد
(#علامت هانول)
#ببخشید جونگ کوک....هیونگ داره کار میکنه تا یه خونه بگیره و تورو بیاره
تروخدا ببخشم که نبودم
هر روز دارم کار میکنم ولی هنوز پول کافیو ندارم
تهیونگ که یکم حسودیش شده بود جونگ کوکو از پشت توی بغلش کشید و پسر بهت زدشو بوسید
_کوک،این هیونگته؟
هانولم با بهت به اون دوتا نگاه میکرد
#این کیه جونگ کوک؟
جونگ کوک سعی کرد به خودش بیاد
+هانول هیونگمه ته،و هانول،ایشون دوست پسرمه
تهیونگ دستشو با مالکیت روی کمر جونگ کوک گذاشت
جدا از اون هنوز به هانول اعتماد نداشت
به افرادش اشاره کرد تا پدر و مادر جونگ کوکو ببرن
وقتی اونا و افرادش بیرون رفتن هانول دوباره جونگ کوکو از بغل تهیونگ بیرون کشید و سرشو بوسید
+هیونگ...مرسی که کار کردی برای من ولی...من میخوام بمونم پیش تهیونگ اما....واقعا دلتنگت بودم....نمیدونم
تهیونگکه گیجی پسرشو دید سرشو بوسید و رو به هانول کرد
_میتونی توی خونه من زندگی کنی
هانول با بهت چشماش گرد شد و به تهیونگ نگاه کرد
#مطمئنی؟
تهیونگ سرشو تکون داد و به جونگ کوک نگاه کرد و با دیدن برق چشماش و اینکه چجوری لبخند میزنه متوجه شد تصمیم درستی گرفته،هنوز به هانول اعتماد نداشت ولی خوشحالی پسرش ارزششو داشت
هانول با خوشحالی لبخند میزد و به جونگ کوک نگاه میکرد
#خیلی ممنونم
تهیونگ به هانول نگاه کرد و لبخند کوچیکی زد
وقتی سوار ماشین شدن هانول عقب نشست و تهیونگ و جونگ کوک جلو
جونگ کوک با یاد اوری چیزی دست تهیونگو گرفت و روی رونش گذاشت
+ته...راجب سویون....میشه بدونم چرا ازش ناراحتی؟
_اون راجب تو به چو گفته بود،یه سال فاکی ازت دورم کرد جونگ کوک
جونگ کوک که یکم تعجب کرده بود دست تهیونگو محکم تر گرفت
+نمیدونم چی بگم...این....
تهیونگ موهای جونگ کوکو ناز کرد
_بیشتر از چیزی که فکر کنی عصبیم گوک،من تازه بهش اعتماد کرده بودم
جونگ کوک دست تهیونگو بوسید
+راجبش باهاش صحبت کن ته
شاید از عمد نبوده
تهیونگ از خوش قلبی خرگوشش لبخند زد و سرشو ناز کرد
هانول که نمیفمید چی میگن گوشیشو ا زجیبش دراورد و مشغول کار کردن با گوشیش شد
تهیونگ ماشینو روشن کرد و سمت خونش رفت
وقتی جلوی در عمارت وایساد و ازماشین پیاده شدن
هانول سرشواز گوشیش دراورد و دهنش باز موند
#اینجا.......قصره؟
جونگ کوک خندید
+منم اولش همین واکنشو داشتم هیونگ
![](https://img.wattpad.com/cover/373618227-288-k671195.jpg)
YOU ARE READING
my rabbit
Fantasyچی میشه اگه جونگ کوک که یه هایبرید خرگوشه منتظر این باشه که یکی به سرپرستی بگیرش و کیم تهیونگ به ظاهر مهربون بخواد اون رو به سرپرستی بگیره؟