18

410 9 19
                                    

بعد از اینکه تهیونگ خوابید گوشیشو برداشت و مشغول پیام دادن به جیمین شد

گوشیشو خاموش کرد و با استرس دستشو رو قلبش گذاشت
یکم‌بعد با شنیدن صدای زنگ سمت در رفت و با دیدن جیمین و لبخندش یکم از استرسش کم شد و جیمینو بغل کرد
+مرسی هیونگگگگ
&خواهش میکنم توله خرگوش
بعد از یه مدت وقتی جیمین رفت اونم بلند شد و سمت اتاق رفت و نایلون وسایل رو روی میز اتاق تهیونگ گذاشت
توی اینه به خودش نگاه کرد و بالم لب زد وسمت تهیونگ برگشت اروم‌تهیونگو تکون داد تا بیدار بشه
_چیشده عزیزم؟
میخوایم؟
جونگ کوک سرخ شد و سرشو تکون داد
+ا....اره
ولی ته
اینبار یه قولی بده،تا وقتی نگفتم لمسم نمیکنی
تهیونگ با تعجب روی تخت نشست و خواست مخالفت کنه که با دیدن چشمای هیجان زده پسرش منصرف شد
(+Û±Û¸)
_باشه
جونگ کوک لبخندی از روی رضایت زد و سمت نایلون رفت و برش داشت
جلوی تهیونگ لباساشو در اورد و با لبخند روی میزه جلوی تهیونگ خم شد و دستشو عقب برد و روی ورودیش کشید
+ته..
تهیونگ اب دهنشو قورت داد و نگاهشو روی بدن جونگ کوک چرخوند
جونگ کوک نایلونو گرفت و دیلدو رو از داخلش برداشت
تهیونگ که فهمیده بود بانیش میخواد چیکار کنه با تعجب ابروهاشو بالا انداخت و کلافه نفسشو بیرون داد
جونگ کوک به کمرش قوسی داد و دیلدو رو برداشت و اروم داخل دهنش برد و خیسش کرد
سایزش از تهیونگ کوچیکتر بود و اندازش‌جوری نبود که نیاز به اماده کردن خاصی باشه،پس دیلدو روشن کرد و دیلدو شروع کرد به حرکت کردن به عقب جلو.
جونگ کوک با فهمیدن اینکه وقتی‌تهیونگو ببینه بیشتر تحریک میشه بلند شد و روی تخت نشست و روبه تهیونگ پاهاشو از هم باز کرد
تهیونگ که دیکش سفت شده بود و شروع کرده بود به درد گرفتن با بی صبری به جونگ کوک و سوراخش نگاه میکرد
جونگ کوک که میتونست ببینه دیک تهیونگ سفت شده لبخندی زد و بعد از پیچشی زیر دلش متوجه نیازش شد و دیلدو رو برداشت و روی ورودیش گذاشت و تا ته وارد خودش کرد
لبشو گاز‌گرفت و ناله بلندی کرد و دیلدو رو حرکت داد
بعد از چند دقیقه که دید سایز دیلدو براش کافی نیست دیلدو رو از خودش در اورد
+تورو میخوام ته
تهیونگ که منتظر همین‌حرف‌بود جونگ کوکو سمت‌خودش کشید و لباشو رو لباش کوبوند جوری میمکید که لبای جونگ کوک درد گرفته بود
بلند شد و توی یه دقیقه تمام لباسای خودشو دراورد و دیکشو توی دستش گرفت و چند بار دستشو دورش حرکت داد
روی جونگ کوک خیمه زد و با دیدن گردن سفیدش که جای مارکای خودش روشون بود بیشتر تحریک شد و سرشو داخل گردنش برد و مارکارو براش تمدید کرد
دیکشو روی ورودی جونگ کوک تنظیم کرد و تا ته واردش شد
نفس جونگ کوک رفت و با لذت به شونه تهیونگ چنگ انداخت
+فاک....اون دیلدو هیچجوره بهت نمیرسه ته
تهیونگ خندیده دستای جونگ‌ کوکو بالای سرش قفل کرد
_بهتره بدونی قراره برای اینکه جلوی من خودتو با دیلدو به فاک دادی تنبیه بشی توله خرگوش
جونگ کوک که فعلا توان فکر کردن به چیزی رو نداشت سرشو تکون داد
تهیونگ از همون اول بدون هیچ رحمی داخلش میکوبید و پروستات جونگ کوکو له میکرد
بعد از یه ربع که جونگ کوک داشت ارضا میشد تهیونگ ازش بیرون کشید
جونگ کوک با نا رضایتی اخم کرد
+چرا بیرون کشیدی ته
تهیونگ لبخندی زد و چرخوندشو به شکم خوابوندش
_میخواستم تنبیهت کنم و بزارم یکم همینجوری بمونی
حیف دلم نمیاد خرگوشم‌تو هیت درد بکشه
دوباره واردش شد و ضربه هاشو شروع کرد و چندتا اشپنک نسبتا محکم به بوت جونگ کوک زد
بعد از چند دقیقه که تهیونگ داخلش کام شد و خودم روی رو تختی اومد
به تهیونگ نگاه کرد و با سرش به میز اشاره کرد
+نایلونو بده ته
وقتی تهیونگ نایلونو بهش داد بات پلاگو برداشت و وارد خودش کرد
با شیطنت خندید و تهیونگو روی تخت نشوند و خودش پایین پاهاش نشست و دیک تهیونگو تو دستش گرفت و دستشو‌حرکت داد و...
(اسمات تموم شد)
بعد از کارشون خسته روی تخت افتاده بودن و بهم نگاه میکردن
(یک ماه بعد)
توی این یه ماه رابطش با تهیونگ عالی شده بود و هانول و هوسوک شروع کرده بودن به قرار گذاشتن و جیمین و یونگیم رابطشونو به بقیه گفته بودن
امروز جونگ کوک رفته بود ازمایش بده تا ببینه بعد هیتش حامله شده یا نه،و الان منتظر این بود که دکتر جواب ازمایششو بهش بگه
دکتر با لبخند به جونگ کوک نگاه کرد و خبر پدر شدنشو بهش داد
جونگ کوک که از ذوق گریش گرفته بود خیلی زود وسایلشو برداشت و سمت خونه رفت
وقتی داخل رفت تهیونگو دید که روی مبل نشسته و داره با گوشیش کار میکنه
با ذوق سمتش رفت و لباشو بوسید
+تهه،داری بابا میشی
و اما تنها چیزی که انتظارشو نداشت این بود که تهیونگ اخم ترسناکی کنه و روی مبل بشونش
_جدیی؟فاکینگ یادم نبود تو هایبریدی و میتونی حامله بشی
+ج...جدیم
اخم تهیونگ بیشتر شد و نفسشو کلافه بیرون داد
_سقطش میکنی،همین که گفتم
جای بحث نداره
جونگ کوک چشماش از شدت شوک گشاد شده بود و به تهیونگ‌نگاه میکرد
+چرا؟
با بغض گفت و امیدوار بود تهیونگ شوخی کنه
_من رئیس مافیم‌جونگ کوک،حوصله بچه هارو ندارم
هیچوقت از بچه داشتن خوشم‌نمیومده و قرارم نیست کسی از من بچه ای داشته باشه
جونگ کوک که گریش گرفته بود به تهیونگ نگاه کرد
+ولی من نمیخوام بچمو سقط کنم‌
این‌مثل ‌اینه که یه ادمو بکشی
_کلی ادم‌کشتم اینم‌روش
اگه نمیخوای میتونی بری و تنها اون بچرو بزرگ کنی
جونگ کوک دست تهیونگو گرفت تا کمتر داد بزنه که نتیجش این شد که تهیونگ محکم پرتش کرد عقب جوری که از مبل پایین افتاد
_تا یه مدت نیا اتاقم و درضمن یا خودت با زبون خوش سقط‌میکنی یا مجبورت میکنم
سمت اتاقش رفت و درو محکم کوبید و زنگ زد به یونگی و اجازه داد اشکاش بریزه
وقتی یونگی اومد داخل اتاق تهیونگو دید که با حال زاری نشسته رو تخت
_هیونگ،هیونگ....جونگ کوکم حاملست
هیونگ میدونی که تا وقتی که کامل اون بانده‌مواد مخدرو نگرفتیم چقدر در خطریم،هیونگ...الان شرایط بچه دار شدن ندارم،میشه...میشه تا دو ماه دیگه که کارم با اون باند تموم بشه با جونگ کوک و جیمین بری یه کشور دیگه؟خواهش میکنم
بعد از یکم صحبت کردن تصمیم گرفتن یونگی،جیمین و جونگ کوک امشب به‌سمت امریکا برن و چند وقت اونجا بمونن
وقتی یونگی اینو با جونگ کوک درمیون گذاشت نتونست دلیل اصلیه تهیونگو بگه چون تهیونگ نمیخواست جونگ کوک نگرانش بشه و نتونه از کشور بره
جونگ کوک اونشب انقدر گریه کرد که توی هواپیما چشماش کاملا قرمز‌ بود
جیمین ترجیح میداد بزاره یکم‌اروم بشه و بعد باهاش حرف بزنن پس تصمیم گرفت بخوابه تا برسن
(دو ماه بعد)
تهیونگ امروز بالاخره میومد تا جونگ کوکشو ببره و امیدوار‌ بود جونگ کوک بتونه ببخشش
وقتی در خونه رو باز کرد جونگ کوکو دید که شکمش یکم جلو اومده بود و داشت با عروسکاش حرف میزد
با بغض از پشت توی بغلش کشیدش که باعث شد جونگ کوک تقریبا سکته کنه
سرشو چرخوند و با دیدن تهیونگ با قلب شکستش سرشو پایین انداخت و دستاشو برای محافظت از شکمش جلوش نگه داشت
+میشه....میشه بچمو ازم‌نگیری هیونگ؟
تهیونگ که تاحالا نشنیده بود هیونگ صداش کنه بغض کرده لبای خرگوششو بوسید
_ببخشید فرشتم،نمیتونستم تو و بچه رو توی خطر بندازم
اگه واقعیتو‌بهت میگفتم نمیتونستی بری
میشه ببخشیم؟
جونگ کوک که‌گریش گرفته بود سرشو سمت دیگه ای چرخوند
+میدونی توی این دو ماه چقدر گریه کردم؟
فکر میکردم نمیخوایم
تهیونگ پسرشو توی بغلش کشید
_ببخشید جونگ کوک
منم دیوونه شدم بدون بغلت
هر شب به تو بچم فکر میکردم
جونگ کوک که دلتنگ مردش بود بیشتر از این‌مقاومت نکرد و دستاشو دور گردنش حلقه کرد و لباشو بوسید
تهیونگم اشکای خرگوششو پاک کرد و تو بغلش بلندش کرد و روی کاناپه نشست و جونگ کوکو روی پاهاش گذاشت
دستشو روی شکمش کشید و با بغض به چشماش جونگ کوک خیره شد
_میبخشینم؟
جونگ کوک سرشو تکون داد و دوباره بغلش کرد تا از مکان امنش نهایت لذتو ببره
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
امیدوارم خوب شده باشه
خوشحال میشم نظرتونو بدونم‌
و اگه سناریویی داریو که بخواید بنویسم خوشحال میشم بدونمش
میدونم خیلی بد فیک مینویسم ولی بازم نهایت سعیمو میکنم
لطفا غلط املاییامو نادیده بگیرید چون چک نشده
واقعا امیدوارم واتپد به عکسا گیر نده

my rabbit Where stories live. Discover now