نه

105 16 1
                                    

وقتی که به عمارت رسیدند نامجون به جین کمک کرد تا راه بره. هنوز هم داشت میلرزید.

اخه خدایا یکی به این بشر بگه تو که جنبه ی غیلم ترسناک نداری چرا قبول می کنی ببینی.

وقتی در عمارت رو باز کردند سورا سری سریع سمتشون دوید و حالشون رو پرسید.

نامجون: مادر چیز خواستی نیست ام رفتیم سینما تا فیلم ببینیم ولی فیلمش ترسناک بود جینم تا صحنه ترسناک دید اینطوری شد.

سورا: اه اره جین معمولن خیلی خیلی می ترسه.

درحال صحبت بودن که جین اروم زمزمه کرد:

می تونم راه برم میشه ولم کنی؟

نامجون: اوه البته.

وقتی دستش رو از دور کمر جین برداشت جین اروم اروم از پله ها بالا رفت و به سمت اتاق خودش پرواز کرد.

نامجون هم بعد از اینکه مطمعن شد که جین بع اتاقش رفته اونجا رو ترک کرد و به دستیارش گفت که کارت های عرپسی رو که با جین انتخاب کرده رو بخش کنن.

تمامی کارت ها پخش شده بود به جز یه کارت اون کارت رو باید خودش تحویل میداد تا چهره ی عصبانی اون دختره هرزه رو با چشم های خودش ببینه.

______________________________________

بعد از اینکه کارش توی شرکت تمام شد کارتی که مونده بود رو ورداشت و به سمت خونه ی دایی ناتنیش حرکت کرد.

وقتی به در خونه رسید صدای شکستن ظرف و ظروفا میومد و انگار زنی با صدای بلند داد میزد که اون نمی تونه با کسی غیر از من ازدواج کنه.

سریع به سمت در رفت و زنگ خونه رو زد وقتی وارد شد داییش با چهره ی ترسناکی بهش زل زده بود ولی مگه اهمیتیم داشت.

نامجون: سلام دایی جون.

از عمد  کلمه ی دایی جون رو کش دار گفت تا بهش بفهمونه که ازش نمی ترسه.

کیم سانگهون: سلام، حتما کار مهمی داشتی که خودت شخصا تا اینجا امدی.

نامجون: زیاد اهل مقدمه چینی نیستم فقط می خواستم کارت عروسیم رو خودم بهتون بدم.

و یه کارت به رنگ مشکی قرمز بیرون اورد و به داییش داد.

سانگهون: تبریک میگم.

نامجون هم  بعد از شنیدن این حرف شنیدن این حرف سریع بلند شد و گفت:

فعلا من رفع زحمت کنم از طریق مارک جفتم میتونم حس کنم که الان حالش خوب نیست.

و اخر حرفش خداحافظی کرد و رفت.

خیلی دوست داشت قیافه اون دختر نچسبم ببینه ولی الان جین بهش نیاز داشت.

سریع به سمت عمارت کیم رفت و بدون جواب دادن به اقا و خانم کیم سمت اتاق جین رفت و درش رو باز کرد.

Enmity that ends in marriage حيث تعيش القصص. اكتشف الآن