وقتی یه قاتل سریالی سایکو عاشقت میشه چیکار میکنی؟ می مونی یا فرار میکنی؟
داستان از اونجا شروع میشه که یه قاتل سریالی، عاشق پسری میشه که، در همسایگیش زندگی می کنه.
- آجوشی من هیچ علاقه ای به مردها ندارم هاااا. گفته باشم یه وقت دچار سو تفاهم نشی!
+ عز...
دیگه تا خرخره پر شده بودم! مگه میشه از صبحانه های خوشمزه ای که موون جو درست میکنه، گذشت؟! سینی خالی رو برداشتم و خواستم ببرم به آشپزخونه ی همون طبقه! در اتاق موون جو باز بود. نگاهی انداختم. معمولا اینقدر اتاقای خونه اش بزرگ هستن که با یه نیم نگاه سرو تهشونو نمیتونی ببینی! اما خب اون، من رو زودتر دید! داشت کراواتشو درست میکرد. سمتم اومد...
Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
+ صبحانه اتو خوردی؟!... خوشت اومد؟
با چشم و ابرو به سینی خالی که توی دستم بود اشاره کردمو گفتم:
- اوهوم. میبینی که... مثل همیشه خوشمزه بود! مرسی
لبخند رضایت روی لباش نشست و در حالیکه داشت دکمه سر دستاشو مینداخت، با چشمای نافذش نگام کرد!
+ امروز ممکنه کمی دیر بیام، مشکلی که برات پیش نمیاد؟!
با تعجب سینی رو، روی کنسول توی راهرو گذاشتم و گفتم:
- نه، مشکلی که پیش نمیاد. ولی... ممکنه بپرسم، واسه چی؟!
+ باید یه سر برم اداره پلیس!
کمی جا خوردم. واسه یه لحظه ی گذرا تمام اتفاقات رو توی ذهنم مرور کردم. ولی چیزی نتونستم پیدا کنم که باعث ربطش به پلیس بشه! واسه همین پرسیدم؛
- چرا؟!... چیزی شده؟!
موون جو کراواتشو محکم کرد و کتشو پوشید
+ مستآجر اتاق 313 یکی دو هفته اس پیداش نیست!...
به در اتاق تکیه دادم و دست به سینه رو به سمتش گفتم؛
- خب این چه ربطی به تو داره؟!
نگاهش اون لحظه اونقدر سرد بود که لرزه به تنم انداخت! نمیدونم چرا همچین حس مزخرفی داشتم!!!
+ چیز خاصی نیست!... از همه ی اهالی ساختمان پرسو جو کردن. یه روتینه که باید انجام بشه... خب طرف یه محکوم بوده!... پابندشو باز کرده و غیبش زده واسه همین دنبالشن و از هر کسی که ممکنه چیزی در مورد قضیه بدونه، پرسو جو میکنن. منم به عنوان شاهد احظار شدم!
کیفش رو برداشت و بوسه ای به پیشونیم زد
+ پس تا شب منتظرم بمون و شیطونی نکن! امشب واست سوپرایز دارم! اوکی؟!