Part 11

239 45 45
                                    

درو باز کرد و سریع کفشاشو با دمپایی های سفید تو خونه ای عوض کرد
چانگبین همراهش نیومده بود چون به گفته خودش هم میخواست به اون دو نفر فضا بده خم به کارای عقب مونده اش برسه

درو بست و با شنیدن صدای هق هق های خفه سونگمین که از اتاقش میومد به سرعت بغض کرد و اشک،چشماشو گرم کرد

به سمت اتاق سونگمین دویید و محکم دستگیره رو پایین کشید
با این کارش سونگمین تازه متوجه شد تو خونه تنها نیست و سریع و با ترس از زیر پتو با چشمای خیس و قرمز بیرون اومد

احمقانه بود ،ولی سونگمین امید داشت
امید داشت که با باز کردن چشماش جیسونگ رو ببینه
ولی فلیکسی رو دید که با چشمای غرق در اشک بهش زل زده

با گره خوردن نگاه هاشون به هم دیگه بغضشون دوباره شکست
ولی با تفاوت اینکه اینبار آغوشی داشتن برای گریه کردن

فلیکس به سمت سونگمین دویید و پسر رو به آغوش کشید
محکم همدیگه رو بغل کرده بودن
طوری که انگار می‌ترسیدن همو از دست بدن و رها بشن تو تنهایی هاشون

.
.
بعد از اینکه یه دل سیر تو بغل هم گریه کرده بودن حالا با چشم ها پف کرده و بینی قرمز توی پذیرایی کنار هم نشسته بودن و منتظر پیک بودن تا غذاشون رو بیاره

تلویزیون روشن بود ولی هیچکدوم اطلاعی نداشتن که چی داره پخش میشه
فقط به صفحه زل زده بود و در افکارشون غرق شده بودن

فکر هردو حول محور اینکه "چرا وقتی جیسونگ پیشمون بود بیشتر خوش نگذروندیم" میچرخید
وقتی جیسونگ کنارشون بود خیلی کم پیش میومد از بیرون غذا سفارش بدن یا ولخرجی کنن

هردو افسوس می‌خوردن و در دل میگفتن ای کاش زمانی که جیسونگ بود بیشتر بهش توجه و محبت میکردیم

شاید اونها همیشه به جیسونگ توجه میکردن ولی بازم ته دلشون حسرت می‌خوردن که ای کاش بیشتر محبت نشون می‌دادیم

با صدای زنگ در هردو از جا پریدن و سونگمین به سمت در قدم برداشت
غذا رو حساب کرد و پیتزا ها رو روی میز وسط پذیرایی گذاشت و هردو مشغول خوردن شدن

.
.
.
.
.
:تو بودی؟
+چ-ی؟
:تو اون ساختمون و به آتیش کشیدی؟
+م..ن
پاشو روی زخمِ پای مرد زیرش فشار داد و داد مرد بالا رفت ..
+منن من فقط دستور و انتقال دادمم !!!
:کی دستور و داد؟
+ندیدمش ...

نفس نفس میزد

+باور کنید رئیس هوانگ،من..من..من ندیدمش!
دندون هاشو روی هم فشار داد
:کثافت..
پاشو برداشت،دستشو توی موهاش کشید
:جمعش کنید!

با سرتکون داد افرادش کمی از مرد دور شد
سیگارش و در آورد،همین که سیگار میخواست لب هاشو لمس کنه گوشیش توی جی بش لرزید
فحشی داد و سیگار و شکست و پرت کرد
گوشیو در آورد

Predator Where stories live. Discover now