Part 15

343 53 117
                                    

:چ_چی؟
با حرفی که مرد دم گوشش زمزمه کرد خون توی رگ هاش یخ بست و عرق سرد روی کمرش نشست
اون مرد ازش میخواست یه شب واسش دلبری کنه؟

اونم وقتی که به زور باهاش میخوابید؟
احمقانه بود
_تو داری ازم میخوای هرزه باشم؟

مینهو تک خندی زد و با غرور جواب داد
+مگه الان نیستی؟
هرچقدر اون مرد منفور و پست بود باز هم انتظار نداشت چنین جوابی ازش بگیره

مطمئن بود اگر ذره ای احساس خوب نسبت به مرد داشت با دست مینهو سوخت و به خاکستر تبدیل شد

تو چشماش زل زده بود و بهش گفته بود هرزه؟
اونم وقتی که به  تن پاکش تجاوز کرده بود و تنش با اجبار به دست همین مرد کبود شده بود؟

میخواست برگرده و با چشمای غرق در اشک بهش بگه "اگر من هرزه ام و تنم آلوده است همش از تن کثافت تو نشات میگیره"

ولی نگفت
زبونش قفل شده بود
+چرا وایسادی منو نگاه میکنی؟اگر شرطو قبول میکنی که هیچ اگرم نه گمشو بیرون خودتو واسه شب آماده کن

بعد از کلنجار رفتن با خودش فهمید تصمیمش چیه
اونکه در هرصورت باید تنشو در اختیار مرد میذاشت و برای بار چندم پذیرای تجاوز وحشیانه مرد باشه

پس چه اشکال داشت وقتی که همراه با این کار قراره دوستاش رو هم از وجودش آگاه کنه؟
پس از متقاعد کردن خودش آروم گفت
_باشه ... قبوله
و باعث نیشخند کثیف مینهو شد
.
.
.
.
دو ساعتی میشد که از اتاق مرد بیرون اومده بود و مستقیم به سمت تختش رفته بود
از همون موقع سرشو توی بالشت فرو کرده و گریه میکرد

بعد از اینکه راه تنفسش از طریق بینی کامل توسط گریه بسته شد سرشو از بالشت بیرون آورد و نگاهی به خودش تو آینه قدی رو به روش انداخت

چشما و بینیش کامل قرمز بودن و لباش خشک و گونه هاش خیس شده بودن
دستی به موهای به هم ریخته اش کشید و خواست از تخت بلند شه که در اتاقش بی اطلاع باز شد

میدونست تنها کسی که میتونه سرزده وارد اتاقش بشه کیه پس سر جاش نشست و سرشو پایین انداخت

مرد سمت تخت قدم برداشت و بالای سر جیسونگ ایستاد
+چندبار گفتم سرتو بالا نگه دار و به جون لبات نیوفت؟من از آدمای ضعیف و ناتوان متنفرم

با صدا و لحن محکمی گفت که باعث لرزش پسرک شد
سرشو بالا آورد و به هرجای صورت مینهو به جز چشماش نگاه کرد

دروغ چرا
هیچوقت نمیتونست تو چشمای مینهو نگاه کنه
چشماش شبیه سیاه چاله ای عمیق بود که با نگاه کردن بهش توش کشیده میشی و به بدترین شکل ممکن غرق و کشته میشی

+امشب کاری باهات ندارم ... شماره دوستات رو دادم به چانیول،تا فردا وقت داری بهشون زنگ‌بزنی و بگی فقط یکیشون بیاد در حد یکی دوساعت ببینتت و بره... فهمیدی؟

Predator Where stories live. Discover now