5-دریای خون

286 66 67
                                    

خون!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خون!

اولین چیزی که به چشم میومد اون خون هایی بود که از ناکجاآباد روی تن بی خبر تهیونگ و جونگکوک نشسته بود‌. نور نارنجی رنگ و ضعیف اون حمامی که جونگکوک برای اولین بار میدید به خون های جگری تنشون سیاهی میبخشید.

لرزش شدید قلب و شانه های پسر به انگشت های کشیده و آلوده اش منتقل میشد و با چشم هایی گرد از وحشت به وان سفید رنگی که با آب و خون پر شده بود خیره شد.

همه چیز کم کم داشت قابل هضم میشد اما چطور باید قبول میکرد که اون جسم خونین و بدون لباس مقابلش تهیونگه؟

اون مُرده؟

اول دست لرزان و خیس از خونش رو دراز کرد و چانه آویزون تهیونگ رو به سمت بالا حرکت داد.

-ت..تهیونگ؟

موهای سیاه و موج دار پسر به پیشانیش چسبیده بود و صورتش از خون سرخ. این همه خون از کجا اومده بود؟ نکنه مال تهیونگه؟

فکر کردن به این موضوع باعث میشد لب هاش از بغض و ترس بلرزه و نالان فریاد بزنه:

-تهیونگ!؟ من باهات چیکار کردم؟

کمی به جلو متمایل شد و بی اهمیت به برهنه بودنشون تن پسر رو سمت خودش کشید و جای جای بدنش رو لمس میکرد تا منبع خون رو پیدا کنه اما خبری از هیچ نوع زخمی جز یک خراش روی شانه تهیونگ نبود. خراش جای ناخن های یک انسان بود که بی رحمانه روی پوست گندمی تهیونگ نشسته بود.

سر پسر روی شانه جونگکوک افتاده بود و چشم های بسته اش خبری از حیات نمیداد. پس با دست های خیسش شروع کرد به ضربه زدن به گونه و شانه های تهیونگ و صداش میزد:

-بیدار شو! تهیونگ بیدار شو بگو که کار احمقانه ای نکردم.

برای باز شدن چشم های تهیونگ تمنا میکرد اما فریاد های دیوانه واری که در حمام اکو میشد فایده ای نداشت.

-خدایا.

با بغض و چشم هایی مچاله از گریه خدارو صدا زد اما وضعیتش کثیف و نجس تر از اونی بود که خدا جوابش ر‌و بده. سر تهیونگ رو به آغوش کشید و اشک میریخت که تهیونگ ریز ریز شروع به سرفه کرد و مابین سرفه های خشکش میپرسید:

Twin - همزادWhere stories live. Discover now