6-عهد خونین

276 64 97
                                    

ممنون بابت کاور بچه ها🖤

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


ممنون بابت کاور بچه ها🖤

صدا های توی سرش ، دنیای پر سر و صدای بیرون رو خفه میکرد.

جز صندلی خالی جیمین هیچ چیزی براش معنی نداشت. حرف های استاد کیم براش نامفهوم شده بود و حالا احساس میکرد نگاه تمام بچه های کلاس روی اونه. به سختی نگاهش رو با اطراف داد.

نه! اونا نباید اینطوری بهش نگاه کنن اگرنه همه چیز لو میره!

-به پلیس ها حقیقت رو بگو.

صدای جی‌جی رو دقیقا مقابلش تکیه داده به تخته وایت بورد شنید. پسر تا نگاه جونگ‌کوک رو حس کرد لبخندی زد و تکیه اش رو از تخته وایت بورد گرفت و قدم زنان ، گام بر روی گام استاد میگذاشت وخطاب به جونگ‌کوک گفت:

-بهم اعتماد کن و برو از کلاس بیرون و تتو روی گردنت رو نشون بده و بهشون بگو که یکی از قاتل های یین یانگی خودتی.

اشک در چشم های جونگ‌‌کوکی که دست هاش از استرس میلرزید حلقه زد و سرش رو به نشانه منفی تکان داد. جی‌جی قهقهه ای از خنده زد ؛ اما ناگهان تغییر مود داد و عصبانی فریاد زد:

-نگاش کن ترخدا چرا من باید همزاد یه ترسوی احمق باشم؟

جونگ‌کوک چشم هاشو بست و سرش رو پایین انداخت. هردو پاهاش روی زمین بشدت ضربه میزدن ، انگار که پاهاش آروم و قرار داشتن رو فراموش کرده بودن. دوست داشت یه چیزی به وسط کلاس پرتاب کنه و اون همزاد رو از کلاسش بیرون کنه ؛ اما اگر استاد کیم سرزنشش کنه چی؟ یا اگر بخاطر این رفتارش از دانشگاه اخراجش کنن چی؟ قطعا مادرش هم این بار بشدت سرزنشش میکرد.

درر افکارش فریاد میزد و گریه میکرد که همزادش با دست هایی که به جیب داشت ، قدم زنان به سمتش اومد و گفت:

-هی گوش کن مادر ایگو خراب!

بیشتر خم شد و کنار گوش جونگ‌کوک ادامه داد:

-شاید ایده هام از نظرت کثیف یا عجیب باشن اما به ثانیه های عمرت اضافه میکنن. اینو مطمعن باش جونگ‌کوک.

چیزی ذهن پسر رو مشغول کرد.

پس مدادش رو برداشت و گوشه ای از جزوه اش نوشت.

Twin - همزادWhere stories live. Discover now