Taehyung
-شوخی با خط قرمز من؟
خشاب اسلحه اش رو در یک حرکت پر کرد و نشانه اش رو سمت پیشانی مرد گرفت.
-پس اینم شوخیه.
تهیونگ با دیدن جونگکوک پشت سرش چشم هاش گرد شد. مرد چاقو رو زمین انداخت و با چهره ای مظلوم شده تمنا کرد.
-عصبانی نشو! باور کن قصد نداشتم بهش آسیب بزنم.
جیجی با پایی شل چند قدم جلوتر رفت. موهای سیاهش توی چشم های خشن و جدیش ریخته بود. اون لباس های چرمی که با قطره های باران تزئین شده بود؛ مقابل نور ماشین میدرخشید.
-لخت شو.
چشم های مرد با این درخواست جونگکوک گرد شد که با فریاد پسر از جا پرید.
-گفتم لخت شو حرومزاده.
نگاه گیج تهیونگ بین جونگکوک و اون مرد جابهجا میشد. چطور ممکنه اون پسر به ناگهان انقدر دلیر و ترسناک بشه؟ اصلا اون جونگکوک بود؟ چرا اون مرد جِیجی صداش زد؟
چندی بعد اون مرد با بدنی برهنه و بدون لباس مقابل چشمهای وحشی جونگکوک ایستاده بود. مرد با یک دست سعی در مخفی نگه داشتن شرمگاه و دست دیگه اش رو به نشان تسلیم بالا اورده بود و لرزان نالید:
-من مجبور بودم.
جونگکوک که همچنان نشان اسلحه شاتگان رو سمت مرد ترسیده گرفته بود؛ سرش رو به آرومی به چپ و راست تکون داد.
-نبودی!
میشد درخشش اشک و آب بینی مرد رو روی چونه و گونههاش دید که در راننده ماشین باز شد و دو جفت بوت چرم با حاشیه ای تزئین شده از پشم، پایین اومد. یک دختر با کت بلند و موهایی سیاه و براق با کمال خونسردی از ماشین پیاده شد و گفت:
-منو یادته؟
مرد با چشمهایی تنگ شده به اون دختر نگاه کرد و زیرلب زمزمه کرد:
-آکیاما کوکونا؟
دختر آدامس داخل دهانش رو باد کرد و بعد از ترکیدنش و پهن شدنش رو لب هاش اون رو با کمک زبونش جمع کرد و دوباره شروع کرد به جویدنش.
YOU ARE READING
Twin - همزاد
Hayran Kurguنسخه ای از ما وجود داشت که خود از وجود آنها خبر نداشتیم. عشق و لذت هایی را تجربه میکردیم که تنها اثر کبودش را در آینه روی گردن خود میدیدیم. قتل هایی مرتکب میشدیم که تنها رد خون آنها را در چاقوی آشپزخانه میدیدیم. منی دیگر از ما وجود داشت ، که خود...