جیمین بعد از شنیدن جریان یوکی و هیونجین، به تهیونگ زنگ زده بود و هر چی فحش بود و نبود رو سرش آوار کرده بود. جونگ کوک از اون موقع دیگه جرئت نداشت حتی به پسر بزرگتر نگاه کنه. اون مثل قاتلا شده بود و مود فرشته بودنش خاموش شده بود و روی مود قاتل و مافیا قرار گرفته بود. جونگ کوک واقعا از این تغییر مود جیمین ترسیده بود.
چند روزی از اون روز وحشتناک و ترسناک گذشته بود. تازه اوایل صبح بود و جونگ کوک غرق خواب بود. جیمین هم طبق عادتی که توی این چند هفته به دست آورده بود، صبح زود بیدار شده بود. با موبایلش هم چند بار از جونگی کوکی که توی خواب بود، عکس انداخته بود و قربون صدقش رفته بود. به نظر جیمین، جونگ کوک واقعا کیوت و دوست داشتنی بود، درست مثل بچگیش که همه برای کیوتیش غش و ضعف میرفتن.
حدود نیم ساعت بعد بود که در به صدا دراومد و جین با دسته گل و لبخند پهنی در رو باز کرد. وارد اتاق شد و پشت سرش بقیهٔ اعضا هم وارد شدن. جین به سمت جیمین رفت و دسته گل رو بهش داد.
•دونسنگ قشنگم در چه حاله؟ اول صبحی اومدیم ببریمت کمی توی باغ با ویلچر بچرخونیمت و حالت بهتر بشه.جیمین ضربهای به پیشونیش کوبید و انگشت اشارش رو به معنای سکوت روی بینی و دهنش گذاشت.
±هیس، مگه نمیبینید جونگ کوک خوابه؟!هوسوک خندید و گفت
_اون خوابش خیلی سنگینه، بمب هم بیدارش نمیکنه.شوگا به سمت جونگ کوک رفت و سرمش رو چک کرد. جیمین اعتراض کرد
±الان بیدار میشه، بعدا این کارا رو کن یونگی هیونگ!!!یونگی چشماشو چرخوند و گفت
~بعدا کلی کار دارم، الان که اول صبحه و سرم خلوتتره، باید گزارشاش رو کامل کنم.بعد از چک کردن سرم و تندتر کردن سرعتش، نگاهی به جونگ کوک که غرق خواب بود کرد و هوفی کشید. پسرک بدجور غرق خواب بود و دلش نمی اومد بیدارش کنه، اما مجبور بود برای انجام آزمایش بیدارش کنه.
~کوک، بیدار شو.
تهیونگ که دید یونگی سرش گرمه به بیدار کردن کوک، از فرصت استفاده کرد و رو به جیمین گفت
-با اون فحشایی که بارم کردی، حقه دیگه نیام دیدنت.±مگه من گفتم بیای؟ همون بهتر که نمیدیدمت، چون الان بیشتر اعصابم خراب شد.
-امیدوارم بعدا پشیمون نشی که اینقدر از جونگ کوک دفاع کردی وقتی میدونی حق با کدوم طرفه.
±منم امیدوارم جنابعالی و هیونگای محترمت بعدا پشیمون نشید که اینقدر جونگ کوک رو اذیت کردید وقتی من میدونم حق با کدوم طرفه.
تهیونگ چرخی به چشماش داد.
-مثل اینکه سنسور تشخیص حق و باطلت کلا از کار افتاده.±با من بحث نکن تهیونگ که بد میبینی.
BẠN ĐANG ĐỌC
S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷
Fanfiction|مرگ تدریجی| کائنات دو تا رئیس مافیا رو کنار هم قرار میده که از قضا کیم تهیونگ آلفای خون خالص پک فکر میکنه که جئون جونگ کوک مسبب تمام بدبختیهاشه. طی یه درگیری جونگ کوک ضربه ای به سرش میخوره که باعث میشه حافظش رو از دست بده حالا کیم تهیونگ که تصمیم...