سلام ماهکهای بنفشم، خوبید؟ ممنون از حمایتتون، بعضیاتون واقعا خیلی هم کامنت گذاشتید و اصلا نمیدونم چی بگم، فقط میتونم تشکر کنم💖
شرط ووت هنوز هفت تا مونده بود برسه، ولی نامردیه به خاطر فقط هفت تا ووت، 183 تا ووت رو منتظر بذارم برای پارت بعد بیشتر از این، نه؟ اینم پارت جدید خدمت شما💜کلید آپ پارت بعد:
✴️ووت: +190 ووت
💬کامنت: +400 کامنتفقط وقتی زیر ده ووت به شرط مونده باشه ممکنه اینجوری زودتر آپ کنم، وگرنه شرطا باید برسه تا آپ بشه. فکر نکنید لطفا که اگه نرسه من باز زود آپ میکنم و حمایت کم بشه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشوگا با شنیدن این حرف نامجون، سریع روپوش سفیدش رو درآورد و آب دهنش رو قورت داد. باید خیلی شیک و مجلسی اونا رو از خونه بیرون میکرد، قبل از اینکه تمام دودمانش به باد بره.
~چرا راهشون دادی خونه؟
*عجله کن بریم، هرچقدر دیر کنی، بیشتر مشکوک میشن.
شوگا بعد از اینکه با عصبانیت فاکی نثار نامجون کرد، به سمت در رفت و رو به نامجون گفت
~نامجونا، جان هر کی دوست داری، اون آی کیو صد و چهل و هشتت رو هر جا که هست بکشون بیارش، الان اینجا به درد میخوره. باید هرطور که شده اونا رو بپیچونیم، وگرنه برامون دردساز میشه. تو که نمیخوای اونا بفهمن جنازهٔ مکنشون رو آوردیم و داریم سعی میکنیم زندش کنیم؟نامجون سری تکون داد.
*حواسم هست، فقط باید سعی کنیم دروغای هماهنگی بگیم تا بهمون شک نکنن.یونگی سری در تایید تکون داد و همراه آلفا از اتاق بیرون زد. وقتی به سالن پذیرایی رسیدن، چشمشون به چهار نفری افتاد که با شک و شبهه بهشون خیره بودن. حتی خودشون هم میدونستن بوی گند مشکوک بودن میدن. شوگا لبخند مصنوعی زد و نزدیکشون رفت. باید حفظ ظاهر میکرد تا کسی از ماهیت آشفتگی حالش بو نبره. نگاهی به همشون کرد و سلامی بهشون داد. همه جوابش رو دادن و از لحنشون معلوم بود خیلی حرفا دارن که توی چشماشون ریخته شدن و کم کم قصد دارن مقصد حرفاشون رو به زبونشون تغییر بدن تا آلفای خون خالص رو زیر رگباری از سوالات قرار بدن. نگاه شوگا چرخید و صاف به تهیونگ و یوتا خیره شد. چشماش تا آخر گرد شد. یوتا کنار تهیونگ ایستاده بود و صاف توی تخم چشمای شوگا خیره بود و نیشخندی روی لبش نشسته بود که دل شوگا رو به لرزه انداخته بود.
جین با ابرویی بالا رفته، خیره به نامجون غرید
•یه وقت خبری از جفتت نگیری جناب کیم نامجون، هیچ معلوم هست این مدت کنار شوگا چه غلطی میکردی؟با صدای جین، شوگا چشم از یوتا گرفت و به تهیونگی داد که حواسش به جین و نامجون بود. نفسش رو با آسودگی بیرون داد. نباید اجازه میداد حرکاتش راز بزرگش رو لو بدن. فقط کسایی که مارک جونگ کوک رو داشتن یا خودشون مارکشون رو روی جونگ کوک گذاشته بودن، میتونستن یوتاش رو در حالت عادی ببینن، مگه اینکه یوتا خودش اجازهٔ دیدار حضار دیگه رو صادر کنه. اگه تهیونگ میفهمید که یونگی هم میتونه یوتا رو ببینه، قطعا اتفاقای خوبی نمیفتاد و تهش هم مشخص میشد که جونگ کوک توی اتاقی از همین خونه، داره نفس میکشه!
YOU ARE READING
S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷
Fanfiction|مرگ تدریجی| کائنات دو تا رئیس مافیا رو کنار هم قرار میده که از قضا کیم تهیونگ آلفای خون خالص پک فکر میکنه که جئون جونگ کوک مسبب تمام بدبختیهاشه. طی یه درگیری جونگ کوک ضربه ای به سرش میخوره که باعث میشه حافظش رو از دست بده حالا کیم تهیونگ که تصمیم...