خدا رو خوش نمیومد وقتی شرطا رو تا این حد رسوندید، به خاطر دو تا ووت فقط، پارت امروز به فردا موکول بشه. ممنون که حمایت کردید، اینم پارت جدید؛)
پارت مادهٔ قرمز رو به خاطر دارید؟ حالا این پارت یه جورایی برعکس و مشابهٔ اون پارته، به همین خاطر به چشمهای قرمز عنوان شده.
قبل از شروع پارت، میخواستم بگم کاش میشد توی زندگی واقعی هم کسایی که از دست دادیم رو دوباره زنده میدیدیم و امید داشتیم که برمیگردن :)
شرط آپ پارت بعد:
✴️ شرط ووت: +170 ووت
💬 شرط کامنت: +350 کامنتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
༺فلش بک_بیست و دو روز قبل༻
رو به پرستارا فریاد میکشید. حالش اصلا خوب نبود. داشت ضربان قلب جونگ کوک که کند شده بود رو از مانیتور نگاه میکرد. اما ضربان قلب خودش به حدی زیاد شده بود که خودش جداگانه نیاز به فوریت های پزشکی داشت. عرق روی صورت و بدنش نشسته بود. تمام تنش عرق کرده بود و این درمورد جیمین هم صدق میکرد.
هنوز عمل رو شروع نکرده بودن، اما جونگ کوک وضعش وخیم بود و با این ضربان قلب کند و حالت بیهوشی ای که داشت، نمیتونستن فعلا کاری از پیش ببرن، وگرنه ممکن بود جونش رو از دست بده. نفش نفس میزد و هر لحظه چشماش بیشتر از قبل، پس لرزه یا شاید هم پیش لرزه پشت سر میذاشتن.
: دکتر مین، ضریان قلب بیمار افت شدیدی پیدا کرده و سطح اکسیژن خونش خیلی کم شده.
شوگا و جیمین هر دو به پرستار خیره شدن. رنگ هر دو پریده بود. دو دکتر دیگه که کنارشون بودن سعی داشتن خودشون مدیریت بحران کنن تا به دو هیونگی که داشتن برای دونسنگشون تا مرز سکته میرفتن، از این بیشتر فشار نیاد.
پرستاری به سرعت نزدیکشون رفت و عرق نشسته روی پیشونی شوگا و جیمین رو پاک کرد. شوگا بدنش به شدت به لرزه افتاده بود. اون جراح ماهری بود، اما نه در مقابل پسری که اسمش'جئون جونگکوک' بود. جیمین هم حالش بدتر از شوگا نبود، بهتر هم نبود. جیمین زودتر خودش رو جمع و جور کرد و بعد از نفس عمیقی که کشید، رو به پرستاری گفت
±باید نای بیمار رو سوراخ کنیم تا از خفگی ناشی از گلبرگها جلوگیری کنیم.پرستارا سری تکون دادن و به تکاپو افتادن تا مقدمات این کار رو فراهم کنن. جیمین. نگاهش رو به شوگا دوخت که انگار توی خلسهٔ شوک گیر کرده بود. شونههای مرد بزرگتر رو گرفت و به شدت تکون داد.
±الان وقت شوکه شدن نیس هیونگ، به خودت بیا !!!با صدای فریاد جیمین، شوگا طوری که انگار از غرق شدن نجات پیدا کرده باشه، نفس عمیقی کشید و چشمای لرزونش رو توی مردمک های مصمم پسر کوچکتر دوخت. وقت ضعیف شدن نبود، اون باید برای آخرین بار قوی بودنش رو به رخ دنیا میکشید. سری تکون داد و به سمت جونگ کوکی برگشت که انگار بد بازی ای رو باهاشون شروع کرده بود.
BẠN ĐANG ĐỌC
S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷
Fanfiction|مرگ تدریجی| کائنات دو تا رئیس مافیا رو کنار هم قرار میده که از قضا کیم تهیونگ آلفای خون خالص پک فکر میکنه که جئون جونگ کوک مسبب تمام بدبختیهاشه. طی یه درگیری جونگ کوک ضربه ای به سرش میخوره که باعث میشه حافظش رو از دست بده حالا کیم تهیونگ که تصمیم...