𝕻𝖆𝖗𝖙 ⁸: فراری

1.5K 247 229
                                    

هشدار: در این فیک اعضا(شیش تا هیونگِ جونگ کوک) ظالم نیستند و خودشان درد کشیده و عذاب دیده اند، پس از هرگونه ناسزا گویی به آنان، خودداری فرمایید، با تشکر/ستاد حمایت از مظلومان سابق و بی رحمان امروز

خلاصه کلام، اعضا تو این فیک مثل لاست و لاو می اگین و... نیستند و فکر نکنید مثل اونا نوشتم. جونگ کوک هم مثل لاست و لاو می اگین خیلی پاک و معصوم نیست، پس لطفا دیگه به بچه هام فحش ندید و قضاوتشون نکنید♡

همه درد کشیدن، خصوصاااا تهیونگ:)

وقتی همه دارن فقط قربون صدقه کوک میرن، حرصم میگیره:/ چرا عذاب بقیه هم دیده نمیشه؟ نمیگم کوک شیطانه، ولی اعضا هم هیولا های بی منطق نیستن...میدونم که درک میکنید؛)

تو این فیک اگه مظلومی باشه، همه‌ی اعضا ان و اگه خطاکاری باشه، همشونن. حالا زمان و شدت هرکدوم ممکنه فرق کنه، اما ماهیتش نه...

______________________________________________

با خستگی چشمام رو باز کردم. هنوز تو گاراژ بودم. جای شکرش باقی بود که تو این مدت که غرق خواب بودم، پیدام نکردن. به سختی از جام بلند شدم و گرد و خاکی که به هودیِ مشکیم چسبیده بود رو تکوندم.

در گاراژ رو بالا کشیدم و نگاهم رو به بیرون دادم. نور خورشید بدجور امروز باهام لج کرده بود و صاف چشمام رو چاقو میزد.

در گاراژ رو پشت سرم بستم تا بعد من حیوونی به اینجا پناه نبره و مکانی که به سختی پیداش کرده بودم رو صاحب نشه.

هوفی کشیدم و به راه افتادم. به هر حال، هیچکس با یه جا نشستن و زانوی غم بغل کردن، به جایی نمیرسه.

کلاه هودیم رو روی سرم انداختم تا نور خورشید رو شکست بدم و مانع نفوذش به چشمام بشم. بعد از حدود بیست دقیقه راه رفتن، بین جمعیت گم شدم. لبخند رضایتی روی لبام نشست. وقتی فراری باشی، جاهای شلوغ برات امن ترین جا محسوب میشن.

[±هروقت ترسیدی کسی پیدات کنه، خودتو بین مردم گم و گور کن، اینطوری کمتر بهت شک میکنن که مافیا باشی.]

صدای کسی بود که تا حالا نشنیده بودم. ولی مغزم بهم یادآوریش کرده بود. انگار که…جیمین؟

با این فکر، لحظه ای از حرکت ایستادم. به خودم اومدم و قبل از اینکه مردم بهم برخورد کنن، به حرکتم ادامه دادم.

ولی…جیمین؟ یعنی صداش اینطوری بود؟ یعنی اون هم دوستم داشت؟

الان به خاطر من سه ساله که هوشیاریش رو از دست داده؟

از خیابون گذشتم و سمت دیگش پناه بردم و مجددا بین جمعیت محو شدم. حالا باید چی کار میکردم؟ من حتی نمیدونستم چه کسایی تو گذشتم بودن و چه کسایی نه. تنها کسایی که میدونم تو گذشتم نقشی داشتن، همونایی ان که منو دشمن خونیشون میبینن.

S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷Donde viven las historias. Descúbrelo ahora