𝕻𝖆𝖗𝖙 ³⁶: بدترین حـسِ دنیا

1.4K 261 324
                                    

سه نفر ووت نداده بودن که برسه به ۲۰۰ ووت، اونم تخفیف میزنیم و پارت جدید رو آپ میکنم، به احترام اون ۱۹۷ نفری که ووت دادن😍😂❤ نسبت به تعداد ویو، خیلی کم لطفی میکنیدااا

در کل، مرسی از حمایتتون و اینکه، وقتی شرط میذارم، مگه من باهاتون شوخی دارم که بعد چند رور تازه میاید میگید عه شرط گذاشتی؟ 🤣

بگذریم از شوخی، مرسی از صبر و حمایتتون، اینم پارت بعد که قراره مقدمه‌ای برای شروع فضای جدیدی از داستان باشه💀💉

نکته: طبق سناریوهام هم طرفداران سد اند در نظر گرفته شدن و هم هپی اند، ولی نهایت داستان هر اتفاقی افتاد، باز هپی انده! این اولین سناریوییه که برای این بوک داشتم و فقط به جای اپن اند، هپی اند میشه🏳

⛔شرط آپ پارت بعد:
✴️+200 ووت
💬+250 کامنت

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پرستار جیغی کشید که باعث شد همه سراسیمه به سمت اتاق پا تند کنن و پرستار رو کنار بزنن. جونگ کوک بین دریایی از گلبرگ و خون از هوش رفته بود و پایین تخت جسم بی هوشش به چشم میخورد. تهیونگ بی معطلی بقیه رو کنار زد و خودش رو به امگای بیهوشش رسوند. سریع نبض روی گردن پسر رو گرفت و وقتی اون ضربان ضعیف اما دلگرم کننده رو احساس کرد، نفس عمیقی کشید که حداقل پسرک هنوز زنده بود.

به کمک هوسوک، جونگ کوک روی تخت برگردوندن. مشخص بود جونگ کوک اینقدر سرفه کرده بود و خون بالا آورده بود که بیهوش شده بود و ناخواسته از روی تخت افتاده بود.

شوگا و جیمین بلافاصله مشغول معاینهٔ پسرک بیهوش شدن. لرزش دستای جیمین و شوگا چیزی نبود که کسی بتونه منکرش بشه. اونا به شدت استرس این حال وخیم پسر رو داشتن و هیچکس نمیتونست از استرسش کم کنه.

رایحهٔ ضعیف رز حالا اینقدر کم شده بود که حتی تن نامجونی که مثل کوه، استوار و بی حس بود رو هم به رعشه انداخته بود.

شوگا اینقدر استرسش بالا رفته بود که پر حرف شده بود و مدام سر پرستارایی که تازه به جمعشون اضافه شده بودن غر میزد که چرا وضعیت جونگ کوک رو چک نکرده بودن. شوگا فاصلهٔ کمی تا گریه داشت و این رو فقط تهیونگی میفهمید که کنارش بود و صدای بغض‌داری که با خشم از مرد بزرگتر میشنید، قلبش رو بیشتر از قبل به ترس وا میداشت.

اوضاع هیچکس تعریفی نداشت. شوگا مدام پرستارا رو به اخراج شدن تهدید میکرد که اگه کارشون رو درست انجام ندن، روز آخر کاریشون میشه و پرستارا سراسیمه دستورات دو پزشک نگران رو به جا می‌آوردن.

جیمین که دید جونگ کوک به سختی و پر صدا نفس میکشه، رو به شوگا فریاد زد
±دیگه وقفه جایز نیست، باسد سریع عملش کنیم.

S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷Место, где живут истории. Откройте их для себя